جمعه , ۱۶ آذر ۱۴۰۳
باغ گل و بهشت برین هم جهنم استآن ساعتی که بی تو شود طی..عزیز من سجاد یعقوب پور...
بنگر عزیز من ؛برای شیرین کامگیفقط یک چرخش اندیشهکافیست.تا سیاهی، تا گزند زنبور گزیدگیبیرنگ شود پشت طلوع یک موم تازهموم خیال، موم یاد، موم اندیشه های محالکه لحظه های نامراد زیستن عمیقپله ی صعود استتا آفتابتا بهارتا عتیق....
عزیز منچرا این روزها اهلی ما نمی شوند ؟و باد مثل یک حاکم دیوانهتازیانه می زندتازیانه می زندهرچند اشتیاق ام به توهمیشگی دست در دست استو لب به لب دوست داشتنم به وقت توو کبوتر سفیدی امکه به سفیدی دست های تو آموزمو شال گردنی نارنجی اتدوست داشتن امبه دور گردنت......
تمام اصل های حقوق بشر را خواندم و جای یک اصل را خالی یافتم و اصل دیگری به آن افزودم ! عزیز من !اصل سی و یکم : هر انسانی حق دارد هر کسی را که میخواهد ، دوست داشته باشد ......
آرام باش عزیز من ، آرام باش...حکایت دریاست زندگیگاهی درخشش آفتاب ، برق و بوی نمک ، ترشح شادمانیگاهی هم فرو میرویم ، چشمهای مان را میبندیم ، همه جا تاریکی استآرام باش عزیز منآرام باشدوباره سر از آب بیرون می آوریمو تلالو آفتاب را می بینیمزیر بوته ای از برفکه این دفعهدرست از جایی که تو دوست داری ، طالع می شود ....