دلم گرفت ای دوست نفس ، بریده از من چه بگویم از درد زندگی همچنان جاریست دلخوشم روزگارم بد نیست لبخندی از تو ته جیبم هست
بگذار بیاید باد پر دهد از ذهنم پرنده خیالت را . بگذار برود از یادم صدای خنده های تو در هجمه ی باد . بگذار نبارد باز ابر نگاه تو بر کویر خشک باور من . بگذار بیاید باد تا همه ی دیوانگی ام پیراهنی شود و بر بند رختی...
حواست پرت کجا ماند !؟ وقت رفتن خنده هایت را بردی . خنده ات رفت اما... صدایش پیش من جا ماند.
پایان پاییز را به انتظار نشسته ام... شاید،زمستان که بیاید! ببارد بر سرم، برف خیال تو...
می رفتیم اگر از این خواب به خوابی دیگر . بهتر بود از این بیداری عذاب آور