متن غریق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غریق
زمان، اولین ها را در لحظه نگه می دارد،
آخرین ها را در خاطرات،
و آن هایی که هرگز برایمان پدید نمی آیند؛
می شوند حسرت!
کتایون آتاکیشی زاده
•••
کودک گل فروش کنار خیابان را با لبخند نگاه می کنی؛
لبخند زنان با فروشنده خداحافظی می کنی؛
دوستانت را...
در این شب های غمگین، به چه بهانه ای بیدار می مانید؟!
پنجره ای که رو به ستاره ها باز نمی شود ببندید.
چراغ هایی که زیر نورشان لبخندی دیده؛ و ابیات عاشقانه ای سروده نمی شود، خاموش کنید.
تلفن همراهی که در آن پیامی از همراهتان ندارید، کنار بگذارید....
عزیزی که به خودکشی فکر می کنی؛
اگه آشنا باشی، بارها این حرف رو از من شنیدی؛ اما اگر هم تا حالا کسی بهت نگفته، من بهت می گم.
دردی که تو رو به مرز اتمام حیات رسونده؛
روحیه!
با خودکشی کردن، جسمت رو از بین می بری؛ روحت ادامه...
از تو نمی گذرم؛
وقتی خورشید هم برای وصال
از سایه ای که دستانمان را بهم برساند
کوتاهی نمی کند..! :)
- کتایون آتاکیشی زاده
سکوت شیرین است.
حرفی که به قصد تخریب دیگران به زبان آورده نشود؛
سخنی که برای تحقیر در سینه بماند؛
واژه ای که خیانت به اعتماد کسی باشد؛
حرفی که دلی را به لرزه دربیاورد؛
لبخندی را محو کند؛
اشکی را جاری کند؛
کاش بغض شود در گلو بماند،
باعث...
زوال عقل هم مرا از پای نینداخت؛
تا قلبی که با باطری می تپید
تو را به خاطر داشت!
- کتایون آتاکیشی زاده
مرگ را زندگی کرده ام ؛
و در طول زندگی مدام منتظر مرگ بودم.
درحالی که قدم به قدم فرسودگی،
و سال به سال بزرگ شدن،
قسمت های مختلفی از مرگ بودند؛
که هنوز به انتهایشان نرسیده ام.
- کتایون آتاکیشی زاده
خوب که فکر می کنم می بینم
من هیچ کس نیستم؛
زیرا همیشه برنامه های مهم زندگی ام را به تعویق انداخته ام!
پس اگر آینده ای برایم وجود نداشته باشد؛
من هرگز کسی نبوده ام!
- کتایون آتاکیشی زاده
خسته ایم!
تن های تنهای مان با یک آغوش آرام می شوند؛
بازوانی که برای تمام بی حوصلگی ها، دل بریدن ها و ناامیدی هایمان، جا داشته باشد.
- کتایون آتاکیشی زاده
عشق به زیبایی همان داستانی ست
که ظرف شکسته را پشت پنجره ریخته و ستاره شدند...
- کتایون آتاکیشی زاده
یک عمر بی دلیل غم راه نفسمان را بست.
یک بار که از شدت خنده روی زمین پهن شدیم؛ سنگینی نگاه مردم امانمان نداد!
- کتایون آتاکیشی زاده
ما زندگی را با درد و لبخند و خوشی و ناخوشی اش، تا عمق استخوان لمس کردیم؛
روزی هم مرگ را به ما خواهند چشاند؛ فراتر از آنچه قابل لمس باشد..!
- کتایون آتاکیشی زاده
خاک سرد است؛
آتشِ از دست دادن را در گلو خفه می کند؛ اما خاموش، نه..!
- کتایون آتاکیشی زاده
کاش فرشته ی مرگ بودی؛
آنگاه به بهانه ی قبض روح هم که شده؛ یک روز سراغم را می گرفتی.
نمی توانستی تا ابد مرا در حسرت نگه داری؛ حتی اگر عمرم از تمام انسان ها طولانی تر می شد.
- کتایون آتاکیشی زاده
قدش کوتاه بود؛
لاغر بود؛
کم رو بود؛
چهره ش خیلی زیبا نبود؛
پول زیادی نداشت؛
سرزبون نداشت؛
اعتماد به نفس نداشت؛
بنده خدا خیلی چیزا داشت؛ ولی کم داشت.
کم حرف می زد؛
کم می خندید؛
کم هم گریه می کرد؛
کم عاشقم نبود؛ ولی کم ابراز علاقه می...
شاید صدای من،
حرف های توست؛
اما آرام تر.
با لطافتی بیشتر،
به گونه ای که هیچ لرزه ای
بر دل کسی،
شاید تو، شاید من
نیفتد..!
- کتایون آتاکیشی زاده
تو، یک کتاب چند جلدی و در حال نوشته شدنی؛
من چند صفحه دست نویس خاک گرفته، در کیف مردی از دنیا رفته.
تو نوشته می شوی و منتهی به مرگ نیستی؛
من پایانی باز دارم و پیش از تولد، از دنیا رفته ام.
تو را می خوانند؛ خط به...
حالم خوش نیست؛
قلبم به خود می پیچد.
زندگی سردی ام کرده؛
آنقدر حسرت نبودنت را خورده ام..!
- کتایون آتاکیشی زاده
پزشک خودکارش را روی میز می گذارد و به صندلی تکیه می دهد:« اگه همه ی حرفایی که می زنم خوب گوش بدی؛ حالش زود خوب می شه».
سرم را تکان داده و او ادامه می دهد:« دستور العملش ساده ست. صبح، ظهر، شب، یعنی حداقل سه وعده در روز؛...
از دست دادن؛
بار اول کشنده است.
اما اگر زنده بمانی؛
بار دوم غم انگیز می شود.
بار سوم ناراحتت کننده؛
و بار چهارم، در یک تکان دادن سر به چپ و راست؛ خلاصه می شود.
- کتایون آتاکیشی زاده
منتظر ماندم تا قدم به زندگی ام بگذاری.
صبر کردم تا یخ غریبگی ات آب شود و گرم بگیریم.
صبوری کردم تا علاقه مان دو طرفه شود.
تحمل کردم تا علاقه ات را به زبان بیاوری.
منتظر ماندم تا مرا لایق اهمیت دادن بدانی.
صبر کردم تا برایم وقت بگذاری....
انگیزه زندگی، گاهی در یک رابطه ی به سرانجام نرسیده کمرنگ می شود.
گاهی میان روزهای سخت و دردناک یک بیماری؛
میان اسکناس های انگشت شماری که تا انتهای ماه باقی مانده؛
در یک شکست تحصیلی، خانوادگی یا شغلی؛
در از دست دادن قسمتی از گذشته؛ که توسط انسانی که...
گاهی آنقدر بهم ریخته و کلافه ام که می خواهم رو به روی شریک عاطفی ام بایستم؛ بگویم من خسته ام. امروز بیش از حد، در زجر کشیدن و تحمل غم ناتوانم. امروز بیشتر توجهت را به من اختصاص بده. بیشتر دوستم داشته باش. امروز تو جای سهم من هم...