نه نشاطی است در شاخه ها / نه پرنده ای / به ساختِ آشیان / درختِ مطرود از جنگلم / درختی / که هر برگش / دچارِ صرعِ پاییزیست... / «آرمان پرناک»
درد است آن کسی تنهایم گذاشت که به جرم با او بودن مطرود یک شهر شدم ارس آرامی
تو رسولِ عشق ی وُ میان این قوم هوا پرست --مطرود! زانا کوردستانی