عشق چون کهنه شود محو نگردد به فراق نخل از جا نرود ریشه چو در گل برود
کاش راه خانه ات اینقدر طولانی نبود من که در بندم کجا، میدان آزادی کجا!؟
امید وصال تو مرا عمر بیفزود خود وصل چه چیزست که امید چنین است
نیست مرا جز تو دوا ...
سرد بودن با مرا، دیوار یادت داده است نارفیق بی مروّت، کار یادت داده است توبه ات از روزهایم عشقبازی را گرفت آه از آن زاهد که استغفار یادت داده است دوستت دارم ولی با دوستانت دشمنی گردش دنیا فقط آزار یادت داده است عطر موهایت قرار از شهر می...
پدرم گفت : پسر جان به کسی دل ندهی! دل که نه؛ حضرت بانو سر و جان را برده است
پیراهنی از تارِ وَفا دوخته بودم چون تابِ جفایِ تو نیاورد کفن شد!
یک نوزاد است که زندگی باید ادامه پیدا کند.
وقتی می گوییم عشق، منظورمان عشق است؟
کسانی که آزادی را از دیگران سلب می کنند، خودشان شایستگی آزادی را ندارند.
کاشکی من را تنها همانطور که هستم قبول کنند.
ما را برای در به دری آفریده اند هی می رویم و جاده به جایی نمی رسد
با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی
از باد مَرا بوی تو آمَد اِمروز شُکرانه ی آن به باد دادم دِل را....
زاهدی با کوزه ای خالی ز دریا بازگشت گفت خون عاشقان منزل به منزل ریخته!
عیب از ماست که هرصُبح نمی بینیمتان چشم بیمار شده تار شدن هم دارد...!
قدرت های تکنولوژیکی ما افزایش پیدا می کنند، ولی اثرات جانبی و خطرات احتمالی نیز شدت می یابند.
بعضی از مردم باران را حس می کنند. بعضی دیگر فقط خیس می شوند.
تنها مسیر غیرممکن، مسیری است که هنوز شروع نکرده ای.
اگر در مسیر درست قرار داری، تنها کاری که لازم است انجام دهی حرکت کردن است.
بی تو شب شب است اما بخیرنیست !
من نه آنم که دوصد مصرع رنگین گویم من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم
مو به مو حال پراکنده دلان کی داند آن که درحلقه موی تو گرفتار نشد!
آسمان دیباچه ای از رنگ چشم روشنت عندلیبان تا ابد شیدای بزم گلشنت آنقدر بی روسری موی سیاهت دیدنی ست تا رضا خان زنده شد آمد برای دیدنت جزر دریای خزر از صورت ماه شماست عشو های فومنی مشق بهارانِ تنت یک نفر مثل شما خیام را می خواره کرد...