جهانم غیر از این غم،شادی ناچیز هم دارد و تقویم دلم در چنته اش پاییز هم دارد چه خونها ریختی ای عشق در فتح جهان،حاشا که این کشور گشایی را بسی چنگیز هم دارد به جز آشفتگی چیزی ندارد عشق؟باور کن اگر شب گریه دارد صبح شورانگیز هم دارد من...
ای کاش شب مرگ در آغوش تو باشم زهری که بنوشم ز لب سرخ تو داروست
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم محتسب داند که من این کارها کمتر کنم من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها توبه از می وقت گل دیوانه باشم گر کنم عشق دردانه ست و من غواص و دریا میکده سر فروبردم در آن جا تا...
گر نباشد هر دو عالم گو مباش تو تمامی، با تواَم تنها خوش است.
تو کی هستی که بخواهی در مورد زندگی من قضاوت کنی؟ من می دانم که بی نقص نیستم، و قرار هم نیست که باشم. ولی قبل از اینکه انگشتانت را به سمت من نشانه بگیری... مطمئن شو که دستان خودت تمیز هستند.
مثل آذر ماهِ کردستان نبودت سرد بود کلبه ی سرد مرا شهریور اهواز کن ...!
مژگان به کارخانه حیرت گشوده ایم در دستِ ما کلیدِ درِ باز داده اند
رفتم که به مِی روزه گشایم، رمضان شد...
نه ترکم می کند عشقت، نه کاری می دهد دستم جوان بیکار اگر باشد، وبال خانه خواهد شد
هرچه می خواست ز تنهایی خود کاست ولی تا توانسته به تنهایی ما افزوده است
کمان ز دست بیفکن که یک نگاهم بس..
کسی از تو چون گریزد که تواَش گریزگاهی؟
در هر گذر که باشی، نتوان گذشتن از تو آری، چو جانی و کس از جان گذر ندارد
دلِ آشفته ی ما را سرِ مویی دریاب ...
ما برق، آب، حتی کنسرت ها را امری بدیهی فرض می کنیم. موهبت های خود را بشمار.
استعداد، دنبال کردن علاقه است. هر چیزی که حاضر باشید تمرین کنید، می توانید انجام دهید.
فقط چون که شما علاقه ای به سیاست ندارید به این معنی نیست که سیاست هم علاقه ای به شما نخواهد داشت.
خداوند به ما موهبت زندگی را داد؛ این به ما بستگی دارد که به خود موهبت خوب زندگی کردن را دهیم.
هر وقت کسی به من می گوید نمی توانم کاری را انجام دهم، می خواهم آن را بیشتر انجام دهم.
نگفتن هیچ چیز، به ویژه هنگام صحبت کردن، نیمی از هنر دیپلماسی است.
اَندر سرِ ما خیالِ عشقت هر روز که باد در فزون باد ...!
زیر باران که به من زل بزنی خواهی دید فن تشخیص نم از چهره گریان سخت است !
من برای عشق میمیرم، برای شعر نه دفتر شاعر برای او مزار کوچکیست
کسی جز عشقِ شیرین نیست مردِ بیستون کندن... کاشانی