سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
لیلی ترین لیلای این شهرممجنونترین مرد جهانم باشگفتی که من ماه تو هستم نه؟!پس بیش از اینها آسمانم باش......
من این سو تنها تو در آن سو تنهاای کاش که محو می شد این فاصله ها!با هر تپش انگار دلم می گوید:لیلا ، لیلا ، لیلا ، لیلا ، لیلا...رضاحدادیانسرقراربارانرباعی...
در سفر عشق نباشد پایانهم سفر عشق ندارد سامانگفتم ای عشق بیا همسفرمبی تو عمریست که من در سفرمزیر باران دل شد پریشانکرده پیرم غمها از هجرانمنم لیلا تر از لیلای مجنونمرا پیدا کن از دریای پر خونمن آن موجم که ساحل را نداردبه ساحل می روم دریا نداردمنم عاشق تر از احساس یک عشقکه بی تو روز و شب معنا ندارد...
شیرین که شد لیلا مجنون نمی فهمدفرهاد به لیلا .......... شیرین نمی خندد...
مجنون کجا لیلا کجا ، عشق بی پایان کجا دل کجا دلبر کجا عشق میشود آسان کجا با همه حس ها تو واسم عشق را معنا بکندلبر شیرین کجاست فرهاد کوهستان کجا...
نشو راضی که باز افتم، من از آغوشِ پُرمهرت؛بیا بگشا به روی دل، دوباره، دست های باز!در آغوشت، مرا بِفشار با، احساسِ نابِ خویش؛بکن، مجنون تر این، لیلای شیدا گشته و، دلباز!زهرا حکیمی بافقی، غزل ۱۶۴، کتاب نوای احساس....
نازنین مه اختر و گُل پیکر منلیلای منی یارا، قلبِ لَشکر منمهری تو دیده دل پر شررم راجانان منی، امیرُ و سَرلشکر منراوی تویی عارف دل بی خبرم راهم شُورِ منی رای و نظرُ فکر منآهوی چابک گریزا صحرای دلم راشیرین عسلی ناز بِسان شکر منمستانه بخندی منُ بیچاره دلم راهمواره حریفی به بازی پوکر منسوختی، سوز دل سوخته دلم راقایل به تمنای توام پری پیکر من...
ای دلربا دلکش مرا، سودای منغم غربت مهجوریم لیلای من کی کجایی؟ افتاده ام غمخوار منبی خبر از حال زار من، لیلای من شهد ناب، نوشین گل شیدای مننوشدارو مرحم دردم، لیلای من گل به چهره، نازنین رعنای منگل ستانم از برایت لیلای من دشت را ماوا توست، جیران منآهوی چابک تاتارمی لیلای من سلطان قلبم شهزاده رویای منگنج پنهانم به سینه ام لیلای من می مرادم سبو بشکستم دلدار منخرابات افتاده و مستم لیلای من...
«مرا دریاب»مرا دریاب و از عشق خودت سرشار کن لطفاًو گاهی عشق خود را مثل من اقرار کن لطفاًتنم بیمار شد از دوری ات هر لحظه میسوزددلت را خانه ی امنِ تن تبدار کن لطفاًتمام خوابهای من پر از کابوس و تنهایی ست مرا از خواب تب آلوده ام بیدار کن لطفاًنگاه ساحرت عمری طلسمم کرده و حالادو چشمم را حریص لحظه ی دیدار کن لطفاًدلم بد بیقراری میکند برگرد و گاهی همنوای عشق را در گوش من تکرار کن لطفاًکمی هم با کلام ناب عاشقها،کلام دل...
لیلا[به روزهای تنهایی ی لیلا!]تو ،،،آب و هوا و ابرِ باران در من وَ روشنی ی خانه و کاشانه! ای خوب به من کمی بیندیش که سخت دوستت می دارم! تو،،،قوس و قُزح در آسمانهای منییک لحظه نفس بکش مرا!بر چهره ی من طراوتی سبز بزن از آبی و سرخ نیز قابی از عکسم رابه اتاقِ ذهنت بسپارو مرا آوازی در دِه ازتکرارِ بلوغی با هفده سالگی ات...و برایم در تنهائی هایت شعری بنویس! به صدایت تکرارم کن...
با این همه جداییدنیا ادامه داردسخت است و تلخ و مبهماما ادامه دارد…مجنون اگر چه چندیستدست از جنون کشیدهلطفاً به او بگوییدلیلا ادامه دارد ...!...
بی فاصله می خواهمت آنقدر که با هم یکی شویم ...! مقربی...
ای همقطارِ آخرین رویا کجایی؟ای بی تو من مجنون بی لیلا کجایی؟...
بیا ماه من و یلدای من باش شب بارانی دی ماه من باش بیا زیباترین مجنون این شب یه عمری با من و لیلای من باش . شب یلدامبارک...
بیا ماه منو یلدای من باش / شب بارانیه دی ماه من باشبیا زیباترین مجنون این شب / یه عمری با منو لیلای من باش . . .یلداتون پیش پیش مبارک...
گفتی از پاییز باید سفر کرد...گر چه گل تاب طوفان نداردآنکه لیلا شددر چشم مجنون...همنشینی جز باران ندارد...
لیلا که شدی حرف مرا میفهمی مجنون تمام قصه ها نامردند...
عجب گلی روزگار ز دست لیلا گرفتکه تا قیامت گلاب ز چشم لیلا گرفتگل اش مشبک شده از دم تیغ و سَنانگل اش به خون غوطه ور، شدست چون ارغوانگل اش به دشت بلا شدست در خون تپانقرار و صبر و شکیب ز جمله دلها گرفت...
ای یاس پرپر من علی اکبر منشِبه پیمبر من علی اکبر مناز داغت ای علی جان گریان دو چشمِ لیلااز لطفِ تیغ و نیزه گشتی تو اربا اربا...