به نظر من هیچ کس نمی تواند هرگز کسب و کار خود را رها کند. او باید روزها فکر آن را کند و شب ها خوابش را ببیند.
نقاشی های من درباره چیزهایی نیستند که دیده می شوند، بلکه درباره چیزهایی هستند که برای همیشه در ذهن باقی می مانند.
لازم نیست که وقتی زندگی می کنم، حتما با شادی زندگی کنم؛ ولی ضروری است که تا وقتی که زندگی می کنم، شرافتمندانه زندگی کنم.
تنها راه برای اینکه از شر ترس هایم رها شوم اینست که در مورد آنها فیلم بسازم.
هیچ کس حق ندارد رویاهای شما را نابود کند.
بیشتر آدم ها زمان و انرژی بیشتری را صرف مشکلات می کنند تا اینکه سعی کنند آن ها را حل کنند.
لازم است آرزوی مرگ کرده باشیم تا بدانیم که زندگی کردن چقدر خوب است.
من با خدا کاملا در صلح هستم. اما با تفکر نوع بشر در تعارضم.
ترس احمقانه است. افسوس هم همینطور.
شخصیت در جریان زندگی خود را شکل می دهد.
پیر شدن، اغلب موجب پذیرفتن ناپذیرفتنی ها می شود.
به دست گرفتن قلم یعنی وارد شدن به جنگ.
هدف زندگی، شاد بودن نیست. بلکه مفید بودن، آبرومند بودن، دلسوز بودن است. اینکه تفاوتی ایجاد کنی که نشان دهد زندگی کردی، و خیلی خوب زندگی کردی.
حتی مرگ هم دارای قلب است.
من خودم را به عنوان یک ویروس یا سلول سرطانی تصور کردم و سعی کردم حس کنم که چه شکلی است.
غم انگیزترین چیز راجع به عشق اینست که نه تنها عشق برای همیشه دوام نمی آورد، بلکه دلشکستگی پس از آن نیز به زودی فراموش می شود.
میهن پرستی، تمایل برای کشتن و کشته شدن بر سر دلایل پیش پا افتاده است.
شاید من در مورد کشتن آدم ها صحبت کنم، ولی معنیش این نیست که این کار را انجام می دهم.
مسافرت با هواپیما شیوه طبیعت برای اینست که تو را شبیه به عکس پاسپورتت کند!
وقتی غمگین هستیم، عمیق تر عاشق می شویم.
انقلاب، بستری از گل های رز نیست.
هیچ چیزی بهتر از دوستی که واقعا دوست باشد نیست.
معلومات، زینتی در هنگام کامیابی و پناهگاهی در هنگام فلاکت است.
غم انگیزترین جنبه زندگی در حال حاضر اینست که سرعت بدست آوردن دانش از سوی علم، بیشتر از سرعت بدست آوردن خردمندی از سوی جامعه است.