متن نسرین شریفی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات نسرین شریفی
ای دل سخن حاشا مکن، ازدل مبر آن خاطر شیرین
که طعم بوسه یارت، هنوز درحنجره گیر است
نسرین شریفی
گفته اند:چله نشینی گرکنی ترک عادت میشود
چله نشین توشدم، تا بروی ازخاطرم
هرلحظه،یک چله خاطرات برمن بیچاره گذشت
نسرین شریفی
سخت است لقمه درد رنجش ازیار
که گیر کرده در گلو
نمیتوانی قورتش دهی
و اشکهایی که پنهان
در تراس چشمانت می رقصند
و می آید به سراغت شعورلبخند
و تو به مهمانی صبر دعوت میشوی و حضرت ساقی میزبانت میشود.برایت جام صبر میریزد
نور دردلت روشن میشود
درآغوش خدا...
تن صبح گویی یخ زده بود
ته گلویش بغض آلود بود و واژه ها را بریده و شکسته ادا میکرد
دوست داشت پنجره وجودیش را بسته داشته باشد
متوجه پچ پچ خاکستریش، باسرخی پگاه شدم
احساس لطیفش به سر گیجه ام انداخت
مردشب بوسه خداحافظیش را در تنبلی پنهان کرده...
اعتراف میکنی که ازمن آرامشیست در درون تو
و ازتو بسی غوغا در درون من
و اما، وقتی این واژه ها از زبان من جاری میشوند،دستان اعتراف تو بسته میگردند
میشود بگویی :با یک بام و دو هوایت چه کنم
نسرین شریفی
نگفتی سخن از عشق که آتش بیفکند بردل من
بلرزاند وجودم را
و گربگیرد تنم
به وقت گلایه هم به تمسخر گرفتی مرا
که چرندیات است واژه ها
و ندانستی که چه میکنند در دل یک زن که
فرش قرمز می گسترانند که تو با خیالی آسوده،قدم گذاری برآن
و...
هوایِ رفتنت همه جا پیچیده،احساسِ طبیعت خشن تر شده،او هم فراموش کردنِ عشقت آزارش میدهد،اصلا مگر میشود تو را از یاد برد؟
عاشقی را در خش خشِ برگهایت جا گذاشته ام تا به یلدا پز بدهم که قبلِ از تو عاشقِ دخترکِ زیبارویِ پاییزبودم
آخرین روزهای پاییزی خوش
نسرین شریفی
نیایش
خدایا کاری کن ازمن گرفته نشوی
من که دیوانه سرگردان برموجهای زندگیم
ازبسته بودن آغوش بی معرفتهای این زمان به ستوه آمده ام
دستهایمان را میگیرند،و صداقتمان را می ربایند
ودر آخرکار، دزدان لحظه های شاد زندگی میشوند ودر بیتوته طوفانها رهایت میسازند
و آنجا که ناخالصی هایشان آشکار...
با تو چه بگویم
ای نابلد زمخت من
دلت برایم میرود
واما
غرور لعنتی ات ، اجازه پیشواز نمیدهد
نسرین شریفی
چه زیبا یادمان داده طبیعت
کبوتر با کبوتر ، باز با باز
که غیر از این نمی گردند هم ساز
که گر برهم زنیم رخداد زیبای خدادادی
روزها از پی تکرار می آیند
لحظه ها خالی زهر معیار می آیند
میروند آن لحظه های سرخ عشق
قلبهای پر احساس بی...
صدای اذان
برخیزصدای اذان می آید
صدای خروس بیکران می آید
بانک الله اکبر تورا میخواند
فرشته بهر شتتشوی جان می آید
برخیز و هم نفس نسیم پگاه شو
که روح رفته به جان می آید
برخیز و شیطان زخود دور کن
زدوری تو، او به فغان می آید
برخیز...
نیایش
عاشقم کن درسِ عشق ازبرکنم
لحظه هایم ،با خدایم ،تر کنم
آتشی ده در وجودم آنچنان
تاکه تن شعله بگیرد ذوب گردد بیکران
نسرین شریفی
نیایش
قربانت گردم که چه عاشقی هستی
غمهایم را می بینی، نشانه می فرستی
ناشکری هایم را، تلنگر میزنی
بیوفایم و گم میکنم تو را،پیدایم میکنی
ای نهان آشکارمن
ای عاشق بی همتای من
بازهم پیدایم کن ،من ناسپاس را که میدانم باز گمت خواهم کرد در این سوسو زنان...
درانتخاب وادیم
همانی که مرا به دیار لایتناهی ببرد
و سوسوی یک نور باشد
بدون لا مروتی
و یک نگاه باشد، بدون فتنه انگیزی
و یک بغل باشد ، بدون هیچ رنج
و یک دشت بوسه
که خود بچینی اش و بر لبانت نهی
که دیگری به زحمت نیفتد
که...
قلم زمن گلایه کرد از خستگیش
و من برایش دلبری کردم
و با طنازی گفتم
خودکشی را دوست دارم با تو
نسرین شریفی
این روزها فانوس دلها کم سو شده اند
روغنشان ته کشیده
روغن دان عشق نیز در گوشه ای خشکیده
می باید فانوس هارا به دست گرفت
و علیه این معضل کمپین راه انداخت
وگرنه بد عوارضی رقم خواهدخورد
به دنیای بی مهری آدم و حوای این زمان
نسرین شریفی
دل به رخداد زمان بسپر و برگوی که من راسخ ترینم
کائنات چون بشنود ، حل معما میکند
نسرین شریفی
درد دل با دوست گفتم،شاید، که درمانش کند
دیدم از دروازه شهر ،
دروازه بان درد مرا جار میزند
نسرین شریفی
غروب خدا حافظیت را نقاشی کرده ام
زیبائیش ،حسادت غروب خدا را هم بر خواهد انگیخت
ولی نمیدانم ،هوای طلوعت ،بد جوری،دل لعنتی ام را هوایی کرده
نسرین شریفی