متن نسرین شریفی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات نسرین شریفی
روزگار عشقت را تازه کن
یادکن لحظه های عاشقی را
در روزهای نازک خیالی میانسالی
و بدان این اتفاق را
تا مردمک چشمانت به طرفی برقصد
شاید مردمک چشمان یار، برای همیشه ثابت بماند.
نسرین شریفی
ساده مگیرعشق را
که همچون پهنه آسمان است
گه خاکستری میشود، یا که آبی صاف، و یا ابرهای تیره درآن جای می گیرند
وسعت عشق را بینهایت معماری کن
عشق آسان به دست می آید
و
آسان هم ازدست میرود
اگر که، دلت دریایی نباشد و فقط کژی هایش هارا...
نیایش
چگونه توانم دوست داشتنت را پاسخ دهم
تویی که نبض زندگیم را در دستان معجزه وارت گرفته ای و با بارش عشقت، هیزی هایم را پاک میکنی و لجنهای رفتارم رادرپس پرده پنهان کاری بخشش برکتت ، نهان میکنی
درحیرتم ازعاشقی ات
که چگونه کژی هایم را پوشاننده ای...
نیایش
کوچه پس کوچه های شب،عشقست و عاشقی می باید
حضرت شب درس میدهد از عالم بالا
ولی افسوس که شاگردان درخوابند و مکتب خانه نیم تعطیل
نسرین شریفی
نیایش
میدانم آنچنان شعله عشقت افزون می یابد که ناخواسته مرا در آن خواهی سوزاند و گُر گرفتنم را شاهدخواهی بود و باز میدانم همان آتش عشقت ، جهنم خواهدبود، بسوزانم که عاشقت هستم بر شعله های سوزان عشقت معبود بی همتای من.
نسرین شریفی
دوست داشتنهایمان عجیب است
من تورا میبینم با تمام وجودم
تومرامیبینی باتمام وجودت
این را که میدانم جانم
ولی اینکه من رویم به توست و منتظر برای شب بخیر جانانه ات
ولی با صدای خر خر خوابت و بغض فرو خورده درگلویم،مانده ام که پاسخ دوست داشتنت را، چگونه برای...
عشق سازیست که سازش ناکوک است
نسرین شریفی
دلم بعضی وقتها میخواهد خودش را بچلاند و بگوید به دنیا
میشود دست ازسرم برداری؟
نسرین شریفی
ای دل سخن حاشا مکن، ازدل مبر آن خاطر شیرین
که طعم بوسه یارت، هنوز درحنجره گیر است
نسرین شریفی
گفته اند:چله نشینی گرکنی ترک عادت میشود
چله نشین توشدم، تا بروی ازخاطرم
هرلحظه،یک چله خاطرات برمن بیچاره گذشت
نسرین شریفی
سخت است لقمه درد رنجش ازیار
که گیر کرده در گلو
نمیتوانی قورتش دهی
و اشکهایی که پنهان
در تراس چشمانت می رقصند
و می آید به سراغت شعورلبخند
و تو به مهمانی صبر دعوت میشوی و حضرت ساقی میزبانت میشود.برایت جام صبر میریزد
نور دردلت روشن میشود
درآغوش خدا...
تن صبح گویی یخ زده بود
ته گلویش بغض آلود بود و واژه ها را بریده و شکسته ادا میکرد
دوست داشت پنجره وجودیش را بسته داشته باشد
متوجه پچ پچ خاکستریش، باسرخی پگاه شدم
احساس لطیفش به سر گیجه ام انداخت
مردشب بوسه خداحافظیش را در تنبلی پنهان کرده...
اعتراف میکنی که ازمن آرامشیست در درون تو
و ازتو بسی غوغا در درون من
و اما، وقتی این واژه ها از زبان من جاری میشوند،دستان اعتراف تو بسته میگردند
میشود بگویی :با یک بام و دو هوایت چه کنم
نسرین شریفی
نگفتی سخن از عشق که آتش بیفکند بردل من
بلرزاند وجودم را
و گربگیرد تنم
به وقت گلایه هم به تمسخر گرفتی مرا
که چرندیات است واژه ها
و ندانستی که چه میکنند در دل یک زن که
فرش قرمز می گسترانند که تو با خیالی آسوده،قدم گذاری برآن
و...
هوایِ رفتنت همه جا پیچیده،احساسِ طبیعت خشن تر شده،او هم فراموش کردنِ عشقت آزارش میدهد،اصلا مگر میشود تو را از یاد برد؟
عاشقی را در خش خشِ برگهایت جا گذاشته ام تا به یلدا پز بدهم که قبلِ از تو عاشقِ دخترکِ زیبارویِ پاییزبودم
آخرین روزهای پاییزی خوش
نسرین شریفی
نیایش
خدایا کاری کن ازمن گرفته نشوی
من که دیوانه سرگردان برموجهای زندگیم
ازبسته بودن آغوش بی معرفتهای این زمان به ستوه آمده ام
دستهایمان را میگیرند،و صداقتمان را می ربایند
ودر آخرکار، دزدان لحظه های شاد زندگی میشوند ودر بیتوته طوفانها رهایت میسازند
و آنجا که ناخالصی هایشان آشکار...
با تو چه بگویم
ای نابلد زمخت من
دلت برایم میرود
واما
غرور لعنتی ات ، اجازه پیشواز نمیدهد
نسرین شریفی
چه زیبا یادمان داده طبیعت
کبوتر با کبوتر ، باز با باز
که غیر از این نمی گردند هم ساز
که گر برهم زنیم رخداد زیبای خدادادی
روزها از پی تکرار می آیند
لحظه ها خالی زهر معیار می آیند
میروند آن لحظه های سرخ عشق
قلبهای پر احساس بی...