شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
نوای سرودن بنواز که عشق سرودی تازه میخواهدکه بیتابست از عادت از ملال گرد غربت او همان بود که قربت داشتنسیمی بود،وزیدن داشتکوچه های باران را پیمودن داشتمگذار باران عشق غریب شودتازه اش کن با همان نازک خیالیورنه میرود عشق با بی خیالینسرین شریفی...
زیر باران عشق تو پرسه زنان با تو آرام قدم در این جهان برگ های پاییز، رقصان در باد دل من روشن به عشق جاودان...
گرچه عمری باعث ویرانی قلبم شدیبوسه بارانم کن امشب تا ببخشایم تورا...
باز به خیابان این شهر نم باران زده استچتر و باران هست و من همراه را گم کرده ام ارس آرامی...
دلبرجان:بیادوباره شروع کنیم و از ایندوباره ها بسازیم !دوباره بگوییم !دوباره ازتَهِ دل بخندیم !دوباره کمی لَجبازی کودکانه کنیم و کمی غُر بزنیم!دلبرجان:بیامثل قبل ، برویم روی بالکنِ خانه ی چوبی ِ دیدا جان ،زیر نوازش طلایی رنگ آفتاب کنار ِ گلدان های شمعدانی رنگارنگ،به مُتکایِ قرمز مخملی ،لَم بدهیم وزُل بزنیم به این همه زیبایی و از آرزوهای قشنگمان حرف بزنیم !یامثلایک کودک ِ سه ساله شَویم ودوباره با بوی نانِ داغِ مارجان ذوق کنی...
تیر ماهی ها جذبه ی احساسشان آنقدر بالاست که نمی توانی محو تماشای این همه حس ناب از آنها نباشی.باران عشق و مهربانی خود را بی توقع بر سرت می بارند و حرف دلشان را در سکوت،با چشمانشان به صورتت می پاشند.تیر ماهی ها نقطه ی عطف جاذبه ی احساسند...باید باشند تا درس عاشقی را یاد بگیریم!...