متن پستچی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات پستچی
گاهی معادل درد واژه ای پیدانمیشود جز عمق همان درد .
دلم سوخت برای آن پستچی که ساعتها زیر باران بدون چتر ایستاده بود بهمراه نامه ای در جیب سمت چپ پیراهن منتظربرای ابراز علاقه .باران بی وقفه آمد وتو نیامدی! حتی اگر می آمدی هم ، جوهر پخش شده...
عصر یک تابستان داغ بود.
سایه ای کوچک، دزدانه از آخرین ذرات خورشیدبر روی فرش لاکی رنگ اتاق رژه میرفت.
پنکه سقفی اتاق مدتهابود از کار افتاده و فرسوده شده بود، بنابر این روزهای تابستانیم را باهمان بادبزن دستی کوچکم،که از جنس برگ نخل سبزبود،با دشواری سپری میکردم...
اهل کتاب...
در حال بارگذاری...