گره از دلم باز میکند نگاهت....
چون وا نمیکنی گرهی / خود گره مشو ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست
کار تو در چشم ما ابرو گره انداختن کار ما با اینهمه دل را به چشمت باختن
هنوز هم بندم کفشم را … پروانه ای گره می زنم در مسیرِ خانه ات
گلی با هزار گره بر دار کشیده است مرا دوست داشتنت نمی افتد از سر
شده دلتنگ شوی غم به جهانت برسد؟ گره ات کور شود غم به روانت برسد؟
گره افتاده به کارم کجایی ؟ تو و اون چشمات مشکل گشایین
اونقدر که تو کارای من گره هست تو فرش شفقی تبریز نیست!!