سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
یک استکان خالی و یک شعر ناتمامچشمان خیس پنجره در بارشی مدامدستی پر از دهان و دهانی پر از سکوتلب های نیمه باز و نگاهی پر از کلامفریاد های زنگ در از دست رفتگرسطلی پر از شکایت و تهدید و اتهامتصویر خاطرات پراکنده روی میزبا بسته های خالی قرص دیازپامسیگار روشنی که فقط دود می کندمثل دلی که سوخته در انتظار کام...
فاصله برای عاشق همیشه تلخ است، چه ۸۰۰ کیلومتر و چه ۸ متر! این را از چشمان خیس سربازی فهمیدم که از بالای برجک دیده بانی به معشوقه اش می نگریست!!...