پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
میروی با غیر و من با گریه میگویم: بهخیرخاطرت آسوده باشد! اهلِ نفرین نیستمعاقبت با مرگ دیدار ت میسر میشودآخرِ این قصه شیرین است، بد_بین نیستم...
بیدار مانده ام که تورا مثنوی کنماسوده تر بخواب!عزیز دلی هنوز!...
ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺏ ، ﮐﺘﺎبهاﯼ ﺧﻮﺏ ﻭ ﯾﮏ ﻭﺟﺪﺍﻥ ﺁﺳﻮﺩﻩ ؛اینها ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﯾﺪﻩﺁﻝ ﻫﺴﺘﻨﺪ ......
ما را غم خزان و نشاط بهار نیستآسوده همچو خار به صحرا نشسته ایم...
دوباره لالایی بخوان مادرکودکت سال هاستآسوده نمی خوابدبخوان مادربخوان مادر......