شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
یک نفس خندید و آتش بر دلم دلدار زدبا همان لبخند شیرینش مرا هم دار زد...
باید خندید و گریست ، عشق ورزید ، کار کرد ، لذت برد و رنج کشید ...با نوسانی بسیار و کوتاه در تمام طول حیات. این به گمان من هستیِ حقیقیِ انسان است !...
گاه باید خندید بر غمی بی پایانلحظه هایت بی غم روزگارت آرام.......
به شوخی گفتتمدیگر نمی خواهمت...خندید و رفت!فهمیدم شوخی منحرف دلش بود......
برکه ای گفت به خود / ماه به من خیره شده استماه خندید که من چشم به خود دوخته ام...
با هر کس میشه خندید...ولی!!!فقط در آغوش یک نفر میشه گریه کرد...