شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
غمت غلیظ ترین کامستو نخ به نخ دهنم دودست ......
بعد از تو هی سیگار،هی سیگار،هی سیگارتهران پر از دود است،وقتش نیست برگردی؟...
هزار دانه ی اسفند ماند بر دستمدو سایه دود شد و سالنامه را بستم...
فقط یه ایرانی اونم از نوع تهرانی میتونه از دود شهر فرار کنهتا بره شمال هوای تازه تنفس کنه ، بعد اونجا هی تند تند قلیون بکشه...
از قبیله چوبها دود بر خاستآنها به مرگ علامت می دادند...
پاییز/ می رقصد/ میانِ برگها/ میز/ پیرشده از دلتنگی/ دو استکان چای/ می ریزم/ یکی برای خودم/ یکی هم برای نبودنت/ خاطره ها/ دود میشود / بر لبانم...