می خواهی بدانی کیستی؟ نپرس. عمل کن. عمل شما را ترسیم و تعریف می کند.
قسمتهایی از انجیل را که نمیفهمم ناراحتم نمیکنند. قسمتهایی از آن را که میفهمم عذابم میدهند.
من بودم و دوش، آن بتِ بنده نواز از من همه لابه بود و از وی همه ناز شب رفت و حدیثِ ما به پایان نرسید شب را چه گنه، حدیثِ ما بود دراز
جنگ، کشتارگاه کسانی است که همدیگر را نمیشناسند، به نفع کسانی است که یکدیگر را میشناسند ولی همدیگر را نمیکشند.
من در حضور خدای سوگند خوردهام که دشمن همیشگی هرگونه خودکامگی در اندیشه بشر باشم.
افرادی که توانایی لبخند زدن و خندیدن دارند، موجوداتی برتر هستند.
جایی که بیعدالتی جایگزین قانون شود، مبارزه به وظیفهای مبرم تبدیل میگردد.
در عجبم از آدمی، که خویش را بیش از همه دوست می دارد، با این حال نظر خود نسبت به خویش را از نظر دیگران نسبت به خویش، سبکتر می شمرد.
هنگام به خاک سپردنم بگویید این که زیر خاک میکنیم تن سقراط است،نه خود او.
عملی اگر کاشتید، عادتی درو خواهید کرد. عادتی اگر کاشتید، اخلاقی درو خواهید کرد. اخلاقی اگر کاشتید، سرنوشتی درو خواهید کرد.
فیلسوف چنان که ما، جانهای آزاده، درکش می کنیم، انسانی است که بیشترین مسئولیت و وجدان را برای تکامل کلی انسان دارد.
ماییم و مِی و مطرب و این کنجِ خراب جان و دل و جام و جامه، پر دُردِ شراب فارغ ز امیدِ رحمت و بیمِ عذاب آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
ترس از عشق، ترس از زندگی است و آنان که از عشق دوری می کنند مردگانی بیش نیستند.
از آمدن و رفتنِ ما سودی کو وز بافتهی وجودِ ما پودی کو در چنبرِ چرخ جانِ چندین پاکان میسوزد و خاک میشود دودی کو
نشانه هوشمندی، سواد نیست؛ بلکه تخیل است.
ای دوست قبولم کن و جانم بستان مستم کن و از هر دو جهانم بستان با هرچه دلم قرار گیرد بی تو آتش به من اندر زن و آنم بستان
هنگام صبوح ای صنم فرّخ پِیبرساز ترانهای و پیشآور مِیکافکند به خاک صد هزاران جَم و کِیاین آمدنِ تیرمه و رفتنِ دِی
هیچگاه مانع دشمنت نشو هنگامی که اشتباهی مرتکب می شود.