پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
پوستت شیر و لبت سیب و دهانت عسل است آن بهشتی که خدا گفت به گمانم که تویی...
عاشق شدن را داشتم از یاد می بردم این شیر را بیدار کردی بچه آهو جان...
سکه ی زندگیمشیر ندارداماهمین خطیکه مرا به تووصلنگه میدارد رادوست دارم...
کرده است دلم باز هوای شیرتیاد تو و غرّش رسای شیرتبا پای پیاده همه جا را گشتممادر چه شدند بچّه های شیرت؟!...
یارو یه استوری گذاشته از رفیقش که توی زندان هست و نوشته شیر که جاش تو قفس نیستخب عامو شیر که ضبط ماشین نمیدزده...
یه شیر خودش رو نگرانِ عقاید گوسفندا نمیکنه !...
عینکیبودنِاورازظریفیداردشیرمحبوسنباشدهمهراخواهدکشت!...
برای فریب دادن عدهای را شیر میکنند و عدهای را خر ! مواظب باشید حیوان صفت نشوید ، بازنده بازنده است چه درنده چه چرنده ......
هر که تهدید به رفتن بکند / می گویمشیر از این بیشه سفر کرده/ تو که جای خودت...
نیازی نیست برای توصیف بزرگواری یک خانم او را تشبیه به مرد یا شیر کنیماو به سادگی یک زن است/ باشکوه و باوقار !...
اگرچه بسیارند شغال هااما بیشههمیشه به نام شیراست...