صبح پشت تلفن یادم رفت بگویم صدایت را که می شنوم دنیا فراموشم می شود ...
مگر چند بُعدی؟ صدایت هم دست دارد به گوشم میرسد دلم را نوازش میکند
و چشم به راه صدایت خواهم ماند
صدایت به پاییز رفته هر چه می گویی دلم می ریزد
صدایت در گوشم ولوله به پا میکند جانان
و من گاهی نه صورتت ، نه چشمانت ، که دلم میخواهد صدایت را ببینم ...
تا صدایت گوشهایم را نوازش میکند تار و سنتور و نی و آواز میخواهم چکار ؟!