نذر کرده ام زمستان باشد تو باشى برف ببارد ومن چاى ِتازه بیاورم...
نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی تا درِ میکده شادان و غزل خوان بروم
من برای داشتن تو نذر کردم
نذر کردم برا رسیدن به تو
دلم را نذر.. ڪدام نگاهت... ڪردہ اے ڪہ هرچہ می بینم جزتو..... نمی پسندم
همه رنگها عوض شدهاند، تو ولی در اتاق بیرنگی سفرهای ساده نذر مهمان کن، عشق را هم به جای نان بگذار
همیشه برای زخم هایمان نمک نذر امام زاده کرده ایم