یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
بیهوده نگردید به تکرار در این شهراو طرز نگاهش، بخدا شعبه ندارد......
او مدارا کردنش با من شبیه جنگ بودچشم می بست و دلم تنگ نگاهش می شد هی.....
من بر لبانم قفل.. تا چیزی نگویماو با نگاهش حرف هایی زد.. بماند...
جهان اعتبارش را به چشمهایش فروختکه دنیا بی نگاهش مفت نمی ارزد....
دلم برای نگاهش دوباره لک زده است و بیخیال که عمری بمن کلک زده است قمار بازم و این هم شکست تکراریست دوباره شاه دلم را رقیب تک زده است.......
من دلبسته ی نگاهش بودماودل ازمن بسته بود...
دیدمش درشهز، حالش بد، نگاهش... ، بگذریم...یار با او دست در دستش، حواسش...، بگذریم......