بیهوده نگردید به تکرار در این شهر او طرز نگاهش، بخدا شعبه ندارد...
او مدارا کردنش با من شبیه جنگ بود چشم می بست و دلم تنگ نگاهش می شد هی..
من بر لبانم قفل.. تا چیزی نگویم او با نگاهش حرف هایی زد.. بماند
جهان اعتبارش را به چشمهایش فروخت که دنیا بی نگاهش مفت نمی ارزد.
دلم برای نگاهش دوباره لک زده است و بیخیال که عمری بمن کلک زده است قمار بازم و این هم شکست تکراریست دوباره شاه دلم را رقیب تک زده است....
من دلبسته ی نگاهش بودم اودل ازمن بسته بود
دیدمش درشهز، حالش بد، نگاهش... ، بگذریم... یار با او دست در دستش، حواسش...، بگذریم...