هر شب دلم بهانهی تو،هیچ بگذریم امشب دلم دوباره تورا،هیچ شب بخیر
به کسی که با تو هر شب، همه شوق گفت و گو بود چه رسیده است کامشب، سر گفت و گو ندارد
غمگینترین زنِ همهیِ قصهها منم وقتی که آرزویِ تمامِ تنم تویی مردی که زخم میزند و میرود ولی هر شب تویی دوباره تویی باز هم تویی ...
همان بازی کنم با زُلف و خالت که با مَن میکند هر شب خیالت
دلم فریاد میخواهد ولی در انزوای خویش چه بیآزار با دیوار نجوا میکنم هر شب...