یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
خال روی صورتتبوسه ایستکه در زندگی قبلی مانگوشه ی لبت چسبیدهوقتی منپروانه ای بودم بی قرارو توفانوسی معلقدر ایوان شب...
چشم و ابرو و رخ یار چه زیباست ولیمن گرفتار لب و فتنه ی یک خال شدم...
- این خال زیر گلوتو خیلی دوست دارم، یکی هم روی بازوته.+ از این همه جا، گیر دادی به خال؟ تو فکرشم بردارم.- هر کسی می تونه اون چشمای قهوه ای یا مثلا موهای ابریشمتو دوست داشته باشه ولی کی مثل من عاشق خال زیر گلوته؟ حتی اگه برداری، جای خالیشو دوست دارم.+ همیشه دیوونه بمون، باشه؟ زندگی از چشم دیوونه ها خیلی قشنگ تره....
چون بره ای ست گم شده در پیچ گردنهخالی که روی گردن تو جا گرفته است...
مرهمِ جانِ خستگان ، لعلِ حیات بخشِ تو ...دامِ دلِ شکستگان طرهی دلربای تو ...در سر زلف و خال تو رفت دل همه جهانکیست که نیست در جهان عاشق و مبتلای تو...
همان بازی کنم با زُلف و خالت که با مَن میکند هر شب خیالت...
بایک خال خالکوبی کرد خنده اش را روی دلم...