یک نفس مانده زمستان که به منزل برسد آخرین جمعه ی پاییز تو را کم دارم...
سهممنبودی، ولیحقرابهناحقمیخورند ایدو صدلعنت برایندنیاواینتقدیرباد...
عاشقم کردیورفتی لعنتیاینرابدان، پیشپایتمیگذاردروزگار،ایندردرا...
شب آخر به او گفتم که بی شک بی تو خواهم مُرد خجالت دارم از رویش که بی او زندگی کردم...
عاشقت بودم ولی، ناجور سوزاندی مرا.. نقره داغش می کنم دل را ؛ اگر یادت کند..
قسم خوردم به چشمانت فراموشت کنم اما چرا باران که میگیرد فقط یاد تو میبارد؟
عشق یعنی تو بخندی من از داشتنت عطشم ببشتر از لحظه اول بشود