ای عشق روزگار فراوانی ات بلند شب های نازنین پریشانی ات بلند
آرام بودنم را... مدیون کسی هستم که پریشانی ام را در آغوش گرفت
طرح لبخند تو پایان پریشانی هاست...
زندگی بار گرانی ست که بر پشت پریشانی توست کار آسانی نیست نان در آوردن و غم خوردن و عاشق بودن پدرم،کمرم از غم سنگین نگاهت خم شد
تو نوازشهایِ بارانی در اندام ِ سکوت .... موجِ بیتابو پریشانی دراین آغوش ِ سرد وه چه بیرحمانه در من میخروشی میخروشی...
که میآید به سروقت دل ما جز پریشانی؟ که میپرسد بهغیراز سیل، راه منزل ما را؟
طرحِ لبخندِ تو پایان پریشانیهاست ...