هوایم حال سربازی کمین خورده ست در سنگر نشانه رفته دشمن را ولیکن اسلحه خالیست
بعضی ها گریه نمی کنند اما از چشم هایشان معلوم است که اشکی به بزرگی یک سکوت، گوشه ی چشمشان به کمین نشسته..
ز هر چه غم است گشته بودم آزاد فریاد از این دام زمانه فریاد ناگاه کمین گشود از مشرق دل یلدای سیاه گیسوانت در باد