هر کس که به گل آب دهد، عاشق گل نیست شاید هدفش بردن یک شیشه گلاب است
چنان گلی که هوس می کنم برای تبرک به دست خویش ز پیراهنت گلاب بگیرم
عرق نشسته به پیشانی تو.. در پی آنم که شیشه نزد تو آرم کمی گلاب بگیرم
لحظات شادی و غم، دو برادرند با هم شبم و شهاب دارم، گلم و گلاب دارم
شهر را مدهوش کرده بوی عطری دلنشین دکمه ی پیراهنت باز است یا درب گلاب؟
گل سرخی که دهانم ز دهانش بر داشت آنقدَر سخت مکیدم که گلابش کردم