گورها را بیارائید گل ها را دسته کنید جوانان در راهند.
بعدِ تو نیازی به گور نیست خاک بر سرِ آروزهایم کرده ای
مادر فرشته ایست که همیشه در دسترس است حتی اگر در گور خفته باشد
آرزوی منی ای کاش به گورت نبرم
خجالت آور است تماشای کسی که آخر عمری، خود را موشکافی میکند و به این نتیجه میرسد تنها چیزی که با خود به گور میبرد شرم زندگی نکردن است !
در چال گونه هایت گور مرا... تو کندی!
جسمم را ... گوری نگه میدارد و نامم را سنگی یادم را نمی دانم!! شاید هیچکس
ز گهواره تا گور عاشقتم بیشعور...
ماییم و خزانی و دل بی برو باری گور پدر باغ و بهاری که تو داری