متن یاسمن معین فر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات یاسمن معین فر
قلب من
مرسی که همیشه صبورانه من رو با چاشنی عشق و دوستی در اغوش کشیدی
میدونم چه سختی هایی رو تحمل کردی و چه رنج هایی کشیدی
مرسی که قوی موندی
مرسی که همیشه هوامو داری
تو تنها فرشته زندگی من هستی
دوستت دارم
میدونی چیه عزیزکم
تو معجزه قلب منی
تو برعکس تمومی ادمهای دنیا باعث شدی من خودمو بیشتر بشناسم
نکات مثبت وجودم رو یاداوری کردی
تو بهم یاد دادی چطور عاشق خودم باشم
تو به من عشق واقعی رو هدیه دادی
مرسی که هستی
عشقت وجودت زیباترین احساسی بود که تا به حال داشته ام
اول مرا مدهوش خود ساختی
بعد به راحتی مرا رها کردی
این بود آن عشق واقعی که برایم حرف میزدی؟!
مگر نگفتی تا ابد باهم خواهیم ماند
پس چه شد؟!
قرار نبود رفیق نیمه راه شوی
قرار نبود تنهایم...
جز تو نمیتوانم به هیچ کسی دل ببندم
در این میان این دل هم لجبازیش گرفته و آغوش تو را طلب میکند
میدانی چی دردناک است؟!
با این که دیگر نمیتوانم کنار خود داشته باشمت
ولی هنوز هم قلبم به عشق وجودت میتپد
و من را از درون نابود میسازد...
نمیدانم چه شد که به تو دل دادم
اما دگر توانی برای فراموش کردنت ندارم
به دادم برس ای ماه شب های بغض الودم
گویا نقطه ضعفم دستش آمده بود
فهمیده بود عاشق صدایش شدم و برایش جان میدهم
هر دفعه برایم ویس می فرستاد و با دلبری هایش قند را در دلم آب میکرد
میدانی دلبر جانم؟!
تو با هربار خندیدنت تیری بر قلبم میزنی که هیچ دارویی جز آغوشت نمی تواند مرا آرام سازد
تو میدانستی چَشمانت تمام دنیای من است!؟
با این حال در یک چِشم بهم زدن،جهانم را از من ربودی
میدانی دلبرجانم،خاموشی چَشمانت پایان قصه پر رمز و راز عاشقیمان بود
درسته از زندگیت رفتم
ولی اونی که این وسط دل شکوند تو بودی نه من
ترکت کردم تا ارزشمند بودن خودم رو ثابت کنم
تعهد میدونی یعنی چی؟!
یعنی با اینکه پیشم نیستی
با اینکه از زندگیم رفتی
باز هم هنوز به هیچکس اجازه نمیدم بهم نزدیک بشه چون صاحب قلبم تویی
فقط و فقط تو
تویی که هنوز هم خاطِرِت تو ذهن و قلبم و عزیزه
و این دل لامصب فقط با شنیدن...
اگه عاشق شدی
عشقی باش که مسکنه
دوای هردرده
شیرینی آرامش امنه
میدونی چی دردناکه
اینکه کنارت داشته باشیش ولی نتونی در آغوشش بگیری و دائما به رابطش با بقیه حسادت کنی و ترس از دست دادنش رو داشته باشی
از دست دادن نگاش
صداش
خنده هاش
و نخوای قلبش سهم کس دیگه ای بشه جز تو
میدانی
هنوز هم هر شب در سکوت و تنهایی هایم خاطراتمان را مرور میکنم
دلم برای صدایت،خنده هایت تنگ شده است
کاش میشد
پناه ابدی قلبت باشم
کاش برای یکبار هم شده طعم آغوشت را میچشیدم
گویا سرنوشت با ما یار نبوده است که اینطور ما را از هم جدا...
گاهی اوقات با خود میگویم
کاش میشد
می توانستم هنوز صدایت کنم و تو بگویی جانم و من غرق شوم در خوشی های عاشقانه ام
کاش می توانستم هر ثانیه ازتو خبری بگیرم
کاش می توانستم در لحظات تلخ و شیرین زندگیت همراهیت کنم
کاش کاش کاش
فایده ای ندارد...
در آغوشم بگیر
که جز آغوشت,دیگر برایم پناهی نیست