متن Farzaneh22
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات Farzaneh22
بی تو هم می شود زندگی کرد ، قدم زد ، چای خورد ، فیلم دید ، سفر رفت ؛
فقط بی تو نمی شود به خواب رفت .
نمیدانم چرا ولی انگار توان تلاش در من نیست ..
فکر آزارم می داد. تا تنها می شدم از هجوم یک احساس های درهم و برهم مغزم می خواست منفجر شود. می دانستم که فکر کردن کار خطرناکی است. فکر، آدم را به کشتن می داد.
آشوب درونش را نه کلمات می توانست بیان کند و نه فریادها...
مى گویند درد
آدم ها را به هم نزدیک مى کند
به من بگو
کدام مان شاد هستیم
که این همه از هم دور مانده ایم...
.
مردم شما را بدون توجه به آنچه انجام می دهید قضاوت می کنند، بنابراین شما نیز می توانید آنچه را که می خواهید انجام دهید.
.
دنیا همیشه زیبا نیست، بودن ها هیچوقت به اندازه نبودن ها پر رنگ نیست، سیاهی یعنی سیاهی و روشنایی به معنای نبودن سیاهیست، و شاید هر چقدرهم چشم هایمان را بشوییم همه چیز را غمگین تر ببینیم، دنیا سراسر ظلم است، پرنده ها به اشیانیشان نمیرسند و غم برای همیشه...
نگران نیستم. همه چیز درست می شود. آب ریخته روی زمین جمع نه، اما خشک می شود. قلب شکسته خوب نه، اما ترمیم می شود. و هنوز هم می توان، در گلدانی شکسته گل کاشت..
لطفا هوامو داشته باش خدا ،
²¹مهر
لیاقت نمیبینم ، وگرنه من آدم کم گذاشتن نیستم
از میان دو واژه انسان و انسانیت
اولی در میان کوچه ها
و دومی در لابلای کتابها
سرگردان است..!
دنیا همه سر به سر خیال است ، خیال
از هیچکس هیچ چیزی بعید نیست،
فقط کافیه شرایطش ایجاد بشه
امروز ¹⁷شهریورعه و امروز بهترین روزه چون محسن ابراهیم زاده به دنیا اومده >>>>>>
مرگ آدم هایی که دوستشون داری،
سخت ترین چیزیه که میتونی تجربه کنی یه فقدان بی پایان...
زندگیت یه شکل دیگه میشه.
هر روز بیدار میشی اول یادت میاد اون مُرده
راه میری میخندی حرف میزنی زندگی میکنی اما همش یادت میاد اون نیست یه بخشی از زندگیت و خاطراتت...
خاطراتت را فراموشش میکنم تنها چیزی که از تو به جا مانده در ذهنم گرفتن دستهای گرمت در شب سرد زمستان بود من تمام تو را فراموش کرده ام من صدای تو را چهره تو را حرفای تو را فراموش کرده ام پدر این جای قصه تلخ ازت من تو...
امن باش. هر چی بودی باش ولی امن بودنت و نفروش. بی شرف باش، عوضی باش، دروغگو باش، دزد باش، حسود باش ولی از اعتمادی که یه روز بهت کرده، سو استفاده نکن. از نقطه ضعفی که خودش بهت گفته، ضربه نزن. با همون چاقویی که خودش داده دستت، زخمیش...
واقعا فکر می کنی میتونی به من آسیب بزنی ؟
من خودم رو مجبور کردم تا احساساتم رو نسبت به تنها کسی که از اعماقِ قلبم دوسش داشتم از دست بدم .