چگونه میشود تورا فراموش کرد...
چگونه عطر نفس هایت ز روی پیراهنم میرود....
چگونه صدای قه قه خنده هایت و هقهق گریه هایت ز فکرم میپرد....
چگونه...
چگونه...
چگونه....
ان چشمان زیبا و درخشانت مرا به اغوش عشق دعوت کرد....
ان لبخند های رویاییت مرا به دنیای تازه ای وارد...
تو فقد اراده کن ....
غرقه نگاهت میشوم...
مست چشایت میشوم....
محو تماشا میشوم...
زیبای من....
فرشته ی من....
فقد کافیست اراده کنی.....
تاکه کل جهان برای تو باشد......
برایت تا غروب میروم 🌇تاکه طلوعت را بینم...🌆🚍
من صد بار برای تو تا غروب رفتم ....🌅
ولی بازم طلوع کردم....🌇
تنور قلب من اتشفشانہ گریۂ توست برگرد کہ بے تو در قلب❤م غوغاست پاییز رفت.....
زمستان اندک اندک میرود......
عروسہ فصل ها هم در راه است......
کجاے کہ دل ارام ندارد
شعر وغزل هایم تو را یک بارہ مہمان کردند.....
با یک ربایش بردے غزل ها را ز قلبم
با...
من دریاے خروشان وتو اسمانے همچو ارامشےقبل از طوفان.....
اگر خوابے مرا بیدار کن......
اگر رویایے مرا آگاه کن......
اگر عشقے مرا درمان کن.......
اگر خوابے چرا کابوسم شدے؟...
اگر رویاے چرا گذاشتے سروسامانت دهم؟.....
اگر عشقے چرا روے زخمم نمک پاشیدے؟....
سکوت کردم در برابر نگاهت....
گوش هایم را گرفتم در برابر صدایت...
تاکه دوباره عاشق نشوم....
تاکه دوباره برایت اشک نریزم...
اشک ریختم و صدایش را شنیدی...
چشمانم را به رویت بستم و تصویرش را دیدی....
گوش هایت را گرفتی در برابر صدای شکستن قلبم ....
چشمانت را بستی در...
لیلی شوم مجنون شوی...
شیرین شوم فرهاد شوی...
عاشق شوم شیدا شوی...
دریا شوی غرقہ تماشا شوم..
هنگامی که سلامم را به قلبت گفتم خدافظی کردی...
وقتی نگاهت میکردم چشمانت را زمن می دزدیدی...
این چہ عشقی بود که اگاه نبودم ....
این چہ دردی بود که ناقل نبودی....
دلم هوایت راکرد هنگامی که هیچ هوایی نداشتم....
دلم عاشق شد هنگامی که ادمو حوا عاشق نبودند....
بازهم...
برایت قایقی خواهم ساخت ...
که روی دریای قلبم شناور شود....
برایم رویایی میسازی که ....
به ان می بازم...
برایت چراغی می اورم تاکه ...
ببینی در اوج تاریکی قلبم...
برایم در دریای قلبم طوفانی بساز تا که ...
فراموش شوی..
\\در اسمان شب بی مهتاب همچو ستاره میدرخشی\\
بی تو همان کلاغ تو داستان ها هستم
که هیچ وقت به خانه اش نمی رسد و سایه ی سیاهی روی بال هایش نشسته
ولی با تو همچو پرستو در اوج اسمان ها پرواز میکنم تا که با تو به انتها رسم...
چشمانت ....زیبا ترین اتفاق دیگاهم بود...
موهایت .....بهترین ابریشمی بود که دستانم لمس کردند...
دستانت.... گرم ترین نقطه ی جهانم بود....
خنده هایت ....زیبا ترین زندگی را به من بخشید...