متن زلیخا
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات زلیخا
دوری از تو حسرتی بی رحم شد در جان من
زنده مانی از سرِ اجبار هم تاوانِ من
خو گرفته روزهایم با سکوتِ حنجره
قصه ای ناگفته دارد بغض در چشمانِ من
با یقین از مرگ می پرسد نفسها بارها
وقتِ رفتن می رسد؟کِی می رسد پایانِ من؟!
خواب دیدم...
شاهین چشمم گر کند گنجشک قلبت را شکار
هر مانعی را بشکنم در راه وصلت ای نگار
یا می پَرم از مانعت مانند اسبی تیز پا
جانا ببین یک کار نابی کرده ام،یک شاهکار
تو عین آب کوثری ،در از دحام تشنگی
اندازه ی عشقم به تو مثل زلیخا بی...
یوسف گم گشته را دیگر تو کنعانی مخوان
با زلیخا همنفس گردیده مصری گشته است
الا ای دختر مرا بیچاره کردی
میان قرتیان اواره کردی
تو که حال زلیخا را نداشتی
چرا پیراهنم را پاره کردی