بوی پیراهنی ای باد بیاور، ور نه
غم یوسف بکشد، عاشق کنعانی را
نامه ات را هنوز میخوانم گفته بودی بهار می آیی …
می نویسم قطار اما تو … با کدامین قطار می آیی ؟
از تبار خروش و طغیان بود
رشته آتشفشان بر موهاش
چشمهایش عصاره خورشید
زیر رنگین کمان ِ ابروهاش
در حال بارگذاری...