
زهرا گریزپا
https://t.me/gorizpazahra شعر سپید متن زیبا
آهسته می آید، دل انگیز است و بارانی
صبحی که دارد با خودش یک بوسه ی آنی
در جاده ای افتاده در آغوش کوهستان
یک باغ سیبم تاابد انگار زندانی
هر بار نقشی داشتم در طرح یک قالی
یک بار دشت ارغوان یک بار گلدانی
هربار نقشی داشتم، این بار...
کاش
هیچ گاه عاشق نمی شدم
به خیابان نمی رفتم
زندگی را
در بساط دست فروشان نمی یافتم
و با آن زن کولی
در سطل های بزرگ زباله
تا کمر فرو نمی رفتم
و با انبانی از خاطره
به خانه برنمی گشتم
هنوز رفتار آب صمیمی است
و درخت در تابستان
بوسه هایش شیرین می شود
هنوز هم یک شاخه گل
زنبورها را خوشحال می کند
باید برمی گشتم
دلتنگی را از ملافه ها می تکاندم
و با دهانم
دستان کودکانم را گرم می کردم
غم ها
به یکباره و بی اختیار می آیند
چون شعری تازه
که ناگهان
بر زبانم می آید
و مرا
شگفت زده ام می کند
در کوهستان
از آن دامنه های زیبا بالا رفتم
از آن بالا
همه چیز کوچک بود
به جاده نگریستم
چیزی برای دلتنگی نبود
تن را به عطر گیاهان کوهی سپردم
و از کوه
پایین
آمدم
قبل از آنکه فروبریزد
و جاده را سنگسار
و مرا دفن کند
با دلتنگی