یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
ما سالهاست غیر زمستان ندیدهایم تقویمها دروغ نوشتند از بهار......
هرچند مردهایم و راه میرویم، بیواژهایم و حرف میزنیم...اما به آدمهای بیرونِ این مهِ غلیظ و به چشمهای نگران بگویید؛ نگرانِ ما نباشند، خوبیم......
هر که آمد بار خود را بست و رفتما همان بدبخت و خوار و بی نصیبزآن چه حاصل ، جز دروغ و جز دروغ ؟زین چه حاصل ، جز فریب و جز فریب ؟باز می گویند : فردای دگرصبر کن تا دیگری پیدا شودکاوه ای پیدا نخواهد شد ، امیدکاشکی اسکندری پیدا شود...
با تو خواهم ماند...با تو خواهم خواندو تو را در بهت آفتابیت خواهم بوسیداگر ابرها بگذارند......
در خلوت روشن با تو گریسته ام برای خاطر زندگان؛ و در گورستان تاریک با تو خوانده ام زیباترین سرود ها را و تُرا که مردگان این سال عاشق ترین زندگان بوده اند....
آه از غمی که تازه شود با غمی دگر جز همدلی نباشدمان مرهمی دگر......
من پر از دردم ولی کو شانه ای تا سر نهم؟بغض امانم را بریده،شانه می خواهم رفیق...
چه کسی میگوید که گرانی شده است ؟تن عریان ارزان !آبرو قیمت یک تکهی نان !و چه تخفیف بزرگی خورده است ؛قیمت هر انسان !...
وقت رفتن چشم در چشم عزیزانت بدوز فک کن با خود که شاید این نگاه آخریست...
دردا و دریغا که در این بازی خونین بازیچه ایام دل آدمیان است...
اکنون میدانم که با تمام عزیزانم باید خوب خداحافظى کنم. زیرا هیچ یک از ما نمیدانیمکدامین قرار، آخرین دیدار خواهد بود......
شکستن سنگ به ضربات مکرر چکش نیاز دارد.نابود کردن باورهای منفی به تکرار باورهای مثبت نیازمند است . ...
جمعههاحس عجیبیست میان من و دلدل آواره به تکرار تو را میخواند ......
به سکوت سرد زمانبه خزان زرد زماننه زمان را درد کسینه کسی را درد زمانبهار مردمی ها دی شدزمان مهربانی طی شدآه از این دم سردیها، خدایا...
اگر حقیقت را خفه کرده و در زیر زمین دفن کنید ، باز هم رشد خواهد کرد و دارای چنان نیروی انفجارآمیزی خواهد شد که به هنگام انفجار هر چیزی را که در سرِ راهش باشد از میان خواهد برد ......
باغِ صبور و خسته از دیماه غمگینشبرفی بدونِوقفه میبارد به تسکینش...
تا میتوانیم دوست بداریم ، زمانه درنگ و تردید و اما و اگر نیست ؛ وقت تنگ است و فاصله بین بودن تا نبودن بسیار اندک ! انگار باید دیوانهوار دوست داشت و عاشقی کرد از بس همهچیز به آنی وابسته است ......
هرچه مرهم میگذارم بند مى اید مگراى وطن خون تو از اروند می اید مگر...
آتش به دل است و خانه ها ویرانندمردان و زنان همیشه سرگردانندطیاره و کشتی و قطار و ماشین …تابوت بزرگ ملت ایرانند...
من یک جنگ را به اندازۀ کافی دیدهام که آرزو کنم هرگز جنگ دیگری را نبینم....
همیشه فکر میکردم همهی آدمها مخالف جنگاند ، تا آنکه دریافتم کسانی هم هستند که با آن موافقاند ، به خصوص آنان که خود مجبور نیستند در جنگ شرکت کنند !...
بهتر است بواسطه آنچه که هستید مورد تنفر قرار گیرید تا به واسطه آنچه نیستید، مورد عشق و علاقه واقع شوید....
حافظ کجای کاری !؟فالت غلط در آمدگفتی غمت سر آیداین عمر بود سر آمد......
سیاست مدارها به جنگ نمیروند ؛تعدادشان کم است ، و طول عمرهایِ بلندی دارند !و سربازها ، سربازها داستانهای کوتاهِ غمانگیزند ......
به ندرت در هر صد نفر یک نفر ارزش آن را دارد که با او بحث کنی.بگذار دیگران هر چه دوست دارند بگویند زیرا هر کسی آزاداست که احمق باشد....
مُردهها بیشتر از زندهها گل دریافت میکنند ، چون که افسوس قویتر از قدرشناسی است !...
چگونه میتوان کسی را ترساند که شکمش فریاد گرسنگی میکشد و رودههای بچههایش از نخوردن به پیچ و تاب درمیآید ؟!دیگر چیزی نمیتواند او را بترساند ، او بدترین ترسها را دیده است ......
صلحمثل یک دستهگل روی مزارتنهاست....
خانه ای که درآن مادرنفس بکشد هیچ گلدانی خشک نمی شود....
سارای این زمانهعاشق دارا می شود......
ترک عادت مرضِ سخت و گریبان گیریست خواستم عشق تو را ترک کنم، باز نشد!...
سال نفرین شده در قرن مصیبت یعنیهی زمستان برود، باز زمستان برسد...
عشقِ از دست رفته هنوز عشق است ، فقط شکلش عوض میشود. نمیتوانی لبخندِ او را ببینی یا برایش غذا بیاوری یا مویش را نوازش کنی یا او را دورِ زمین رقص بگردانی ...ولی وقتی آن حسها ضعیف میشود ، حسِ دیگری قوی میشود : خاطره ! خاطره شریکِ تو میشود ، آن را میپرورانی ، آن را میگیری و با آن میرقصی ، زندگی باید تمام شود ... عشق نه !...
بدترین چیزها همیشه در درون آدم اتفاق میافتد. اگر اتفاق از بیرون بیفتد مثل وقتی که اردنگی میخوریم ، میشود زد به چاک اما از درون غیر ممکن است !...
بهترین شیوه زندگی آن نیست که نقشههایی بزرگ برای فردایت بکشی، آن است که وقتی آفتاب غروب میکند، لذت یک روز آرام را چشیده باشی ......
نفس بکش...عمیق ، آرام ، شادمان...!بگو غم رد شود،که قلبت،آرامگاهِ اندوه نیست!...
پدر باران امنیت است ! آغوشش بى دلهره ترین پناه گاه دنیاست...مگر داریم مثل پدر که نوازش هایش امنیت را میان موهایت و قلب نگرانت بکارد...و دلت قرص باشد که پشتِ این دست هاى نوازشگر هیچ خواسته اى در کمین نباشد..!آخر مگر داریم مثل پدر...!...
جزقندِلبیار کهآرامشجاناست هرقندکهخوردیمزیادشبهزیاناست...
دوستت دارم ولی این ماه دی را صبر کنکافه گردی ها بماند بعدِ فصل امتحان...
شب میلاد دختر زهراستهر کجا بنگری شعف برپاستخانه ی مصطفی شده گلشندیده ی مرتضی شده روشنمونس و یار مجتبی آمدحامی شاه کربلا آمدولادت با سعادت صبورترین پرستار عالم، حضرت زینب سلام الله علیها و روز پرستار تبریک و تهنیت باد...
هیچ مرزی برای رویا هایت وجود نداردپس رویایی ترین سال را برایت آرزو می کنم.سال نو میلادی۲۰۲۰ مبارک...
با آرزوى آرامش و شادى براى فصلى نو و فرا رسیدن سال جدید. سال نو میلادی۲۰۲۰ مبارک...
زمستان است دیگردل زمین به برف گرم است من به تو …...
تهران پر شده است از نفس های تو چطور دلشان می آید بگویند هوایش آلوده است ...؟...
یک دى ماهى سرسخت است و از پَسِ تمام نشدنى ها بر مى آید.آنقدر حساس هستند که احساسشان به تردى میشکند ولى قدرت دوباره خندیدن و شاد بودن را به زیبایى بر روحشان نقش مى زنند.باران محبتشان را از هیچ کسى دریغ نمى کنند و در سردترین روزهاى زندگى قلبشان به گرمى مى تپد!...
شیرینیات به کام رقیب است و تلخیاش عمری مرا به خلسهی بیداد میبَرَد......
چقدر ساده میشد در این برف ردِ پای دو نفر بمانداما غرورت ...اما غرورم.......
گاهی با وجود تمام بدی ها و خیانت ها، بعضی از آدم ها را به راحتی میبخشی ...تنها به این دلیل که :دوست داری همچنان در زندگیت حضور داشته باشند!...
گریه کن بر حال خویش ای موج از دریا ملول لحظهای دیگر تو در آغوش ساحل نیستی...
مثل زنی پا به ماهتو را به درد نشسته ام !فرزند کدام ماهیاینقدر نمی آیی؟...