پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تو را با ط دسته دار می نویسم.همانند واژه پر شکوه طهران بالاخره تفاوت فاحشی است میان خاص وعام....✍مهدیه باریکانی...
.گفتم که صادقم من، قلبم کلک ندارد مشکن تو قلب من را، زیرا یدک ندارددر سایه سار چشمت آب و هوا چه عالیست باور کن این هوا را باغ ملک ندارداین نغمه ای که مویت با باد مینوازد در هیچ جای دیگر چرخ فلک ندارددل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را در رفتنش ز سینه یک ذره شک نداردگفتی صفا ندارد عشق تو بی محبت من کرده ام محبت، دستم نمک نداردمن از چه رو بگیرم دامان پر گلت را وقتی که حضرت تو قصد کمک نداردگفتم شکسته ای تو قلب مثال برگم گرچه ...
امروز جمعه نیست، ولی با نبودنتمانند عصر جمعه ی تهران دلم گرفت...
دوباره باز پاییز اومد و برگارو چیددوباره باز فصلِ سرده سرما رسیددوباره باز، دوباره بازیه حس عجیبی داریم انگار که نمیرسیمیه بار دیگه پلکات داره میگهچشمات خواب و خمار انگار داره میرهیه جای دیگه قصه داره میگهیه انتظار شدید یه اشتباه دیگهمن بیخوابم، بیخوابم، بیخوابم، بیخوابم تهرانمن بیدارن، بیدارن، بیدارن، بیدارن چشماممن بیخوابم، بیخوابم، بیخوابم، بیخوابم تهرانمن بیدارن، بیدارن، بیدارن، بیدارن چشمام...برشی از ترانه...
و عجیب دلم قدم زدن در شهری را می خواهد که بی رحم ترین است ...!...
دوری و تهران بی تو با من جنگ دارددر کوچه هایش با هوایت غرق دردماین روزها حالی نپرس از من که بدجوراین شهر را یک شعر سرخ از غصه کردمبعد از تو حسرت شد برایم مهربانیاینجا تمام مردمش قهرند با هماز ازدحام پوچشان پیداست غربتحس می کنم اینجا فقط تنهاست آدم!دور از منی... دور از منی که عاشقانهگاهی کنارت در خیالم می نشینمهرجای این دنیا که باشی باتو هستمهرچند با این فکر هم غمگین ترینم!از شهرری رد می شوم با یادت هرروزمیدان آزادی...
آدم عاشقبرگر های کوچولو با گوشت سی درصدتو خیابون های خزانه رابه استیک های هفتصدتومنی اندرزگو هم ترجیح میدهمهم دلش با کی و کجا باشه:)...
دوباره تحریمم کندوبارهاز تجهیزاتِ عشقی ات.بین مابرجام هم بی فرجام...تو سلطه گر نیستیمنزیتونِ بی عمل.تحریم ابد بکنعشق یک روزه نیستمابد وُ یک روزِ توأمهی حکم بدهچه فرق می کندشلمچه،هیروشیمایا تهرانمن ویرانِ توأم ،شیطان بهشت...
حتی همین تهرانِ تا تجریش آلودهعاشق که باشی آسمان محشری دارد......
طهران شد تهراناما رویایش همچنان بی نقطه و سادهبرج میلاد فرزندش هنوز هم مادرش را دوست داردبر روی دیوار های بازار کهنه هنوز هممرگ بر شاه دیده می شود هنوز هم تاریخ دیده می شودقهوه های خیابان آرژانتین دوباره تلخی رافراموش کرده اند خط های جادهمرا به سوی میدان آزادی می برند من هم مانند یک قهرمانچهار گوشه میدان را زیر پا می گذارمبا پرچمی که رویش نوشته «شهر من تهران نیست»...
درست چند ساعت دیگر......عطرت می نشیندروی بال های پروانه روی دامن گلدار دخترکیکه با شوق؛شمع های تولدش را فوت می کند!یا شاید روی دست های زنیکه با عشقموهای خرمایی رنگفرزندش را بافته!چند ساعت دیگریک زن میانسال،پنجره را باز می کندو به یاد خاطرات شیرینی کهکه با عشقش داشتهلبخند می زند!اردیبهشت جان!تمام شیرین و فرهاد های شهردیوانه ات هستند!حتی من و بهار نارنج هامست عطر تو هستیم!گل های یاس دنبال بهانه می گردند...
به تو نیاز دارمچون روزنامه به صفحهٔ نیازمندی هاتهران به خیابان_ولیعصرعشق به شین وسطش......
بعد از آن روز دیگر نه صدایت را شنیدم و نه چهره ات را دیدم.سال ها می گذرد از آن روز تا امروزی که دیگر چهره ات را به یاد نمی آورم. سخت بود ولی از هر چیزی که تو را به من وصل می کند فاصله گرفتم. نباید چیزی از خاطرات رابا خود نگه می داشتم چون در حق خودم و جوانی ام خیانتی بزرگ می کردم. گیتاری که باآن برایم می نواختی و از این دنیای شلوغ و پراسترس دور می شدم را امروز به یکی از شاگردانم هدیه دادم. چون دیگر به کار من نمی آمد ولی برای او شروعی دوباره شد. ...
حالا تو برای من بیشتر از یک خاطره،شبیه خود ولیعصر هستی!یک خیابانِ صبور با انگشتان کشیده ی غمگین.خیابانی که پاریس را با تمام سنگفرش هایش پهن آن کرده بودیم ...و بر کمر شب قدم می زدیم.شبیه حضور عظیمِ یک قدم،شبیه باران خورده ترین نقطه خیابان،شبیه خودِ تهران......
دقت کردید پاییز امسال تهران چقدر دلبر شده؟ دقت کردید به این تن به تن شدن زرد و نارنجی و قرمز و قهوه ای؟دیده اید بلوار کشاورز را؟ دیده اید چه بارانی می بارد این روزها، چه خلوت است، چه پاییز است؟کسی را دارید که تو خلوتی خیس بلوار کشاورز صدایتان بزند الیزابت بیا با هم یک نخ سیگار وینستون لایت دود کنیم و یک لیوان چای کیسه ای بنوشیم که بوی علف دم کرده می دهد. بیا برویم قول می دهم خودم چتر را بر سرت نگه دارم؟ دارید کسی را که از خانه برایتان لقمه ...
چقدر این شهر را دوست دارمتهران شلوغ پرهیاهویم را که آدمهایشاز فرط دلتنگی هرکدامشان یک گوشی دستشانگرفته اند و تندتند تایپ می کنند؛مراقب خودت باش نگرانت هستمدوستت دارمحواست به خودت باشدتو فقط خوب باش، همه چیز درست میشود...
دست های منبر کاغذجهان را شعر می کندرم را برای ایتالیابرج ایفل را برای پاریسو بهار توکیو را بخاطر شکوفهاما دست های توجان می دهد برای پیاده روی هایولیعصرو چقدر پایتختبه تهران می آیدبا تو...
تهران بدونِ توتهرانِ دیگری ستهر کس کنارِ توانسانِ بهتریست...
شب های تهران، می کند پنهان... زندگی شبانه، تفریحات شبانه، خیابان هایی که شب ها مثل روز روشن هستند، پیاده روهایی که شب ها شلوغ تر از روزهاست و جرم و جنحه شبانه... مثل این که این ها مشخصه شب های شهرهای بزرگ است. اما شب های تهران چندان شبیه شب های بقیه شهرهای بزرگ نیست... شب های تهران با ترافیک سنگین عصرگاهی شروع می شود. ترافیک سنگینی که تمام شهر را قفل می کند و شهروندانی که در خیابان هستند زندانی این شهر قفل شده می شوند. اگر ماشین داشت...
روزی خواهد رسیدکه تمام تحرک ترد طبیعتبا بوی اطلسیدر ما رشد کندو کنار باریکه ای از روزکه از شب به دور مانده استدر پهلوی آجرهای ریخته ی این میانه ی خاورسررا برگردانیمو در جهت جغرافیایی یک دوست داشتنتکرار شویمنمی دانمروزی خواهد رسیدعزیز منکه در دالان های قلبمصدای قدم های توبه تپش افتد؟می دانیبا این تاریخ یخ زدهکافیست پنجره را ببندیمو مابه روابط طبیعی اجسام بر گردیماین روزهاعبور موسیقی غمگین رادرتن...
بعضی از ادم هابی هوامثل رنگ های خیسبه پیراهنت می چسبندوشهر را رها نمی کنندبعضیبی هوا از میان هفته های تو می گذرندو روزهایت را له کرده و معلق رها می کنندبی هوا گوش هایشان را می گیرندتا تو را نشوندبعضی از ادم هانمیخواهند ببینندکه مدام می میریمی میریمی میریتا جمعهو شنبه ها با دود و مهبی هواتوی هوای دم گرفته ی تهرانیک دفعه دیگر دماوند را نمی بینینفس می کشیو اب معدنی نستله می نوشیدوباره که فیلم می شود ...
به تو ای پنجره ی رو به خیابان؛ سلام...تب عشق گل خشکیده به گلدان ؛سلام...قصه ی بوسه ی آن نیمه شب پنهانی؛ای پریزاده و دردانه ی باران ؛سلام ...گفته بودی همه شب چشم به راهم شده ای؛آمدم سوی همان دیده ی گریان ، سلام...آمدم معتکف محفل چشم تو شوم ؛مسجد جامع تاریخی کاشان ؛سلام ...شاعران از رژ قرمز چقدر کم گفتند ؟شب شعر و غزل و سرخی فنجان ، سلام...چاک پیراهن و یک بوسه ی ناب از لب تو ،ترس رسوایی اقوام مسلمان ، سلام ...مثل یک رود در آ...
دکتر این بار برایم نم باران بنویسدو سه شب پرسه زدن توی خیابان بنویسدوسه روزی نه! دوسه هفته و شاید هم بیشسر نهادن به در و دشت و بیابان بنویسعکسی از این دل پژمرده برایم تو بگیرتستی از سینه ی افسرده ی یاران بنویساسکنی از دل ریشم بنما جانِ طبیبعشق تجویز نما، مهر فراوان بنویسای حکیم از حسد و حرص تو پرهیزم دهسوپی از سادگی و پاکی انسان بنویسسایه دستی که شوم دور ز کین و نخوتنسخه ای ناب ز بخشیدن آسان بنویسگاهگاهی تو مرا...
که تهران تَر شود تهران ، مَن آبادانِ ویرانم .....
این مه غلیظی که آن سوی آب هابه خانه ات رسیده استتمام اسپندهای تهران بودکه دیروزبرای سلامتی ات دود کردم...
آلوده ام به تو....مثلِ چشمانت به خوابمثلِ هوایِ تهران به ریزگرد و غبار.....محکومم به تو....مثلِ بیچاره ای به سرنوشتزندانی به حبسِ ابد....گرفتارم به تو...مثلِ موهایِ بلندِ زنی در دست هایِ بادو تنِ مردی زیرِ فشارِ کار....دچارم به تومثلِ مادرت به بیماری اشتو به دیوانگی ات.....بیمارم به تو....مثلِ خودم به چشم هایت....خودم به آغوشت....بیمارم به تومثلِ خودم به خودت......
مثل تهران که بغل کرده دماوندش راحل شدن در دل معشوقه که ایرادی نیست...
نگاهت که می کنمچشمانمرنگِِ بهار میگیردتو فروردینی ومنمُردادِ تب دارِتهرانم......
کی و کجادوست داشتن امانبه هم سرایت می کند؟تهران درگیر غروبی ابدی شدهو دست های این سایه های هولناکسایه های هولناکحول حالنا الا احسن الحالتنهایی من و تورا کم آورده استو تهران را هول و ولاهول و والاحول حالنا الا احسن الحالچیزی شبیه شوخیشیون شیوع پیدا کردهو بوسه هاو بغل هاست که روی زمینریخته شدهچرا به ما سرایت نمی کنیحول حالنا الی احسن الحال...
بعد از تو هی سیگار،هی سیگار،هی سیگارتهران پر از دود است،وقتش نیست برگردی؟...
تهران تنها شهر دنیاست که 12 میلیون نفر جمعیت داره و هر 12 میلیون نفر معتقدن«یه مشت دهاتی و غربتی ریختن تو این شهر!»...
دیگر خالی خالی امتهران اشک می ریزدمن شعر می نویسم...
این روزها مثل ریال از اعتبار افتاده اى و مثل ذرات آلاینده معلق در هواى تهران فراوانى...چقدر مبتذل شده اى مرگ...
یواش این شهر هواش مسمومه چشاش درد داره نگاشهنوز ناقوس صداش مرگ داره خنده هاش مرگ بوسه هاشیواش این شهر هواش مسمومه چشاش درد داره نگاشهنوز ناقوس صداش مرگ داره خنده هاش مرگ بوسه هاشسلام تهران حالت چطوره میبینم رو لبات ی خورده هنوز خندست و......
می بوسمت یک روز در میدان_آزادیمی بوسمت وقتی که تهران دست ما افتادمی بوسمت وقتی صدای تیر ها خوابیدمی بوسمت وقتی سلاح از دست ما افتاد.......
سرنوشت منسالهاست که مست استبه در و دیوار میزندتو بیا و هوشیاری اش باشبه وقت سقفبه وقت دیواربه وقت تهرانهمیشه با توبا چراغ خاموش راه خواهم رفتمبادا که روزیکنارم نبینمت...
تهران پر شده است از نفس های تو چطور دلشان می آید بگویند هوایش آلوده است ...؟...
در دل این گربه که ایران ماستدود سیاهی ست که تهران ماستبوی بدی در همه جا پر شدهبوی مدیریت بحران ماست...
صدایش سوز غریبی دارد که بند دل را پاره می کند. می گوید ده ماه است که عروس شده، هشت ماهی می شود که به تهران آمده. جز نانوایی سر کوچه و سوپری محل جایی را بلد نیست. اولین بار یک هفته بعد از عقدکنان شان کتک خورده. مادرش که فهمیده گفته نگرانی ندارد، زیر یک سقف که بروید خوب می شود. فردای روزی که زیر یک سقف می روند باز کتک می خورد، هفته هاست که کتک می خورد. به گفته خودش حساب و کتاب روزهای کتک خوردنش از دستش دررفته، تنها چیزی که خوب یادش مانده این است ک...
منمعاصر پیاده روهای پر از چاله چوله ی تهرانممن معاصر درخت های قطع شده ی ولیعصرممعاصر قانون های یک طرفه امو خیابان های چند طرفهمعاصر عاشورایم و حلوا و نذری...معاصر روز دخترم!...
بی تو تهران چیست؟آیا از بلندی دیده ای؟آسمانی تیرهبرجی کجدماوندی کثیف......
فاتح شدمخود را به ثبت رساندمخود را به نامی ، در یک شناسنامه ، مزین کردمو هستیم به یک شماره مشخص شدپس زنده باد 678 صادره از بخش 5 ساکن تهران دیگر خیالم از همه سو راحتستآغوش مهربان مام وطنپستانک سوابق پرافتخار تاریخیلالایی تمدن و فرهنگو جق و جق جقجقهء قانون ...آه.دیگر خیالم از همه سو راحتست از فرط شادمانیرفتم کنار پنجره ، با اشتیاق ، ششصد و هفتاد و هشتبار هوا را که از غبار پهنو بوی خاکروب...