شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
تو بدون من مرا کم داریمن ولی بی تو جهانم خالیست...
مرا ببین که ایستاده امپس از تمام رنج ها ،چونان جوانه در بهار ...مرا ببین هنوز هم جسورمرا ببین هنوز ، برقرار .....
هرچند مردهایم و راه میرویم، بیواژهایم و حرف میزنیم...اما به آدمهای بیرونِ این مهِ غلیظ و به چشمهای نگران بگویید؛ نگرانِ ما نباشند، خوبیم......
خدایا اجازه!می شود به کودکی ام برگردم ؟!من از دنیایِ نفس گیرِ آدم بزرگ ها ، خسته ام ،این روزها دلم بدجور هوایِ کودکی ام را کرده ...بدجور ......
دلم سفر میخواهدبا حالی که خوش باشدلب هایی که بخندددلی که آرام باشدشبموسیقیتوو جاده ای که هیچ پایانی نداشته باشد...
دلم سفر می خواهدبا حالی که خوش باشد...لب هایی که بخندد...دلی که آرام باشد...شب...موسیقی...تو...و جاده ای؛ که هیچ پایانی نداشته باشد!!!...
تکه ای از روحم خیلی درد می کند !آنجایش که ؛پر بود از شیطنت های دخترانه...دلم برای خودم تنگ شده...من خیلی وقت است بچگی نکرده ام...
من نباشم چه کسیجای مرا می گیرد؟گاهی از تلخی این فکربه هم می ریزم......