در پس پنجره ای باز، صبحی مه آلود و خاموش
نجوای ارواح پنهان، در غمی جان سوز
خاطرات دور، در هاله ای از مه گم شده اند
جهانی رازآلود، در برابر دیدگان ماست
نسیم خنک صبحگاهی، بر چهره ام می وزد
و لرزه ای از حسرت، در دلم می اندازد
در جستجوی چه کسی، در این مه غلیظ سرگردانم؟
چه رازهایی در این سکوت غم بار نهفته است؟
ZibaMatn.IR