100 متن کوتاه حسرت دیدار ۱۴۰۴ جدید 2025
متن های کوتاه درباره حسرت دیدار
100 متن کوتاه حسرت دیدار ۱۴۰۴ جدید 2025
کپشن حسرت دیدار برای اینستاگرام و بیو واتساپ
ای ذوق نفس کشیدن من تو کجایی..؟
ا
دلم بی آن سیه چشمان مستت...
مثال تن بدون جان میماند...
هر شب مرا خیال تو...
آید به مهمانی من...
مثل چشمان سیاه تو، پیدا نشود
حتی به خــــواب...
به گمانم جان دادن هم کم است...
در پی یک لحظه بوسیدن تو...
جز لب ناب روی تو...
بوسه زنم بر لب کی..؟
دلم تنگه، دلم تنگ نگاته…
دلم تنگ دو چشمون سیاته…
دلم میخواد ازت بوسه بگیرم…
ولی از شانس بد بابات باهاته…
این نبودن های تو بدجور طولانی شده...
چشم خیس من دگر طاقت ندارد درویت...
دلم بهونه گیر شده...
میان این شهر شلوغ...
فقط تو را خواهد و بس...
ظلم نباشد ز تو من دورم و درگیر توام...
یک شهر شده آشوب و دل ما شده ویران...
از دست دو چشمون سیاهت...
مجال خواب را گرفت،
ز چشم من دو چشم تو
چشمان تو ممنوعه ترین جای جهان است.
من فاتح این چشمم و فارغ ز جهانم.
مرا در کنج آغوش خیالت،
لحظه ای جا کن.
به من بگو چگونه به دنیا نگاه کنم
و چشم هایت را نبینم؟
وقتی که دنیا
زیر مجموعه ی چشم های توست.
کلمه...
کلمه...
کلمه...
گاهی شعر نمی آید
بگذار سیر ببینمت...
من به اندازه ی زیبایی آن چشم سیاهت.
گرفتار توام.
کاش پیدا شود، آنکس که دلم را برده.
مثل آن ماهی افتاده به دام صیاد.
من به دام نگه یار گرفتار شدم.
به دیدار تو می آیم نه با پا با دو چشم دل.
مرا با آن سیه چشمان خود، میزبانی کن.
من پزشک نیستم، اما درد خود میدانم.
دوری از آغوش گرم توست، که سخت بیمارم.
صبح است و دلم لک زده لبخندت را.
آن گونه ی سرخ و آن لب قندت را.
بیا که آمدنت.
بهار این دل سرد زمستانیست.
نیستی و دلم در غم تو میسوزد.
به ذوق دیدن چشمان تو در خواب.
تمام شب بیدارم.
اوج گناه چشم من.
دیدن چشمان تو بود.
من از این بی تو بودن های تکراری، بیزارم.
زخمی تر از آنم، که زخمم تو نبینی.
تنگ چشمان تو میشود دلم، گهگاهی.
کس ندارد ذوق دیدار تو را، الا من.
کاش پر تکرار بود، لحظه ی بوسیدن تو.
دلتنگ توام جانا هر دم که روم جایی
با خود به سفر بردم یاد تو و تنهایی
میروی اما بدان،
حال پریشان من از، زلف پریشان روی توست.
نبودنت را به دوش کشیدم، چقدر سنگین بود.
کی میشود لمس کنند، لبهای من چشم تو را.
تب کردن من دست خودم نیست.
لبهای تو آتش به دلم انداخته.
ای که چشمان تو آشوب دل ماست، کجایی؟
انگار نبودنت تمامی ندارد.
خسته نشده ای از این همه نبودن.
گاهی قلبم به اندازه ی نبودنت درد میکند.
انتظار دیدنت،
قشنگترین انتظاریست که به تکرارش می ارزد.
آشوبم و جز روی تو آرام دلم نیست.
خلوتی میخواهم و آغوش امن و گرم تو.
بی تو هر شب،
لبم بوسه ز لبهای تو را کم دارد.
یه پنجشنبه یِ دیگه و دیدنت
بازم من، بازم تو، باززز بوسیدنت💔
برایِ پدرم🖤
دردِ من؛ دردِ صبوری
لحظه ها؛ یک سالِ نوری
گفته بودی با تواَم اما؛
رفتی و
فرسنگ هااا
دوری.
برایِ پدرم🖤
کجایی آرزوی هر شب من،
در کنج خیال چه کسی باز نشستی.
چه دردهایی که در نبودنت، به جان خریدم.
آن چه می بینم تماما عشق نیست
شرحه هایی از نیاز و خواهش است
اما؛
در سَرَم سودایِ بی تو بودن و
در دلم دیوانه ای سوداکُش است
درد میکند،
جای نبودنت در آغوش خیالم.
من بریدم از همه،
غیر خیال بودنت.
چه کنم گر ندهد پس ،
دل دیوانه ی ما را چشمت.
چه کرده چشم تو با دل،
که جز تو کس نمیبیند.
اگر می ماندی،
خنده های من نمیمرد درون سینه
سهم من باش،
حتی لحظه ای در گوشه ی دنج خیالم.
بعد تو چاره ندارم،
به جز تنهایی، در خیالم کنارت خفتن.
درد دلتنگی دل را،
فقط چشم تو باشد دوا.
محروم نکن،
سرم ز روی شونه هایت.
از وقتی چشماتو دیدم،
بی خوابی شده مهمون هر شب چشمام.
خزان آمد ولی بویِ تو باقی ست
میان برگها رویِ تو باقی ست
اگر چه رفته ای از چشم عاشق
دل من تا ابد سویِ تو باقی ست
بوی عطر تن تو،
هست بر آغوش خیالم هنوز.
دل داده ام به چشمی و دلدار نیستی
آتش زدی به جان و خبر دار نیستی
در خواب هم کنار تو آرام میشوم
اما چه سود ؟ خواب من ، بیدار نیستی
تو میآیی؛ دلم، این را گواه است
همه، آدینهها چشمم به راه است
پُر از نرگس شده، گلدان قلبم
بیا؛ احساسم آخر بیگناه است
هنوزم دلیل تپش قلب من
دیدن چشمان توست.
هیچ چشمی به قشنگیه تو آوارم نکرد.
مشتاق دیدنت هستم.
آن زمان که دلم سخت بهانه ات را می گیرد.
شوق دیدار تو...
تا این زمان خسته و پژمرده ولی زنده نگه ام داشته.
طالعم را دید طالع بین.
چیزی جز حسرت دیدار تو در آن ندید.
طالعم را طالع بین بدید.
چیزی جز حسرت دیدار تو در آن ندید.
یادم نیست شبی یاد ز چشمت نکنم.
یاد چشم تو و چشمان خودم تر نکنم.
می نویسم هر روز
با طلوع و غروبِ خورشید
عاشقانه هایی را
که لبریزِ عشق توست
لبریزِ دوست داشتنت
ولبریزِ دلتنگی هایی
که از دوریت پر کرده اند تمامِ مرا
جوری دلتنگ توام که خدا میداند.
خدا که هیچ کل جهان میدانند.
دل ما کرده هوای آن دلی،
کز دل ما بی خبر است.
نیستی و در من دو چندان گشته شوق دیدنت.
کجایی؟
ای خیالت مونس شبهای تنهایی و دلتنگیِ من.
کاش فاصله ها کم بشود،
تا بوسه ی تو مرحمی باشد بر زخم های کهنه ام.
نیمه ای از قلب من در چشم تو افتاده گیر،
نیمه ی دیگر پی چشم انتظاریِ تو مُرد.
بی رخ ماه روی تو.
شب به چکار آیدم.
لبریزم از فکر و خیال تو.
ولی کافی نیست، باید باشی.
تصویر سراب تو
چقدر زیباست
وقتی میان
این همه نبودن های دلگیر
پیوسته مقابل چشم هایم
می نشینی
تا شعرهای سرشار از بوسه ام را
کنار لب هایت
ردیف کنم
به کام دل نمی گردد جهانم،
اگر در روزگارم تو نباشی.
دلتنگ هوایی هستم ک در آن نفس میکشی
و
دلتنگ نفسی هستم که ارامش جان است
به وصال تو رسیدن رویای هر شب است
گرچه می دانم نمی آیی ولی چشم انتظار
در خیالت گاه گاهی پادشاهی می کنم