شب پرستاره، آغوشِ آبیِ مهربان،
من و انعکاسِ خود در آینه ی جهان.
سیارات، گویی مرواریدِ درخشان،
در تار و پودِ مخملِ آسمان.
کهکشان ها، قصه هایِ ناگفته،
نقشِ رمزآلودِ بر بومِ هستی نگاشته.
لباسِ زردِ من، خورشیدِ تابان،
در رقصِ نور و سایه، شاد و خندان.
موهایِ بنفش، رنگین کمانِ عشق،
در آغوشِ نسیم، نغمه یِ شور و اشتیاق.
جواهراتِ تاجِ من، ستاره هایِ شب،
در تاریکی، فانوس هایِ راهِ طلب.
در این دنیایِ جادویی، غرقِ تماشا،
خود را می یابم، در آینه یِ خدا.
ZibaMatn.IR