قلب آدم شئ نیست. نمی شود دو تیکه اش کرد و هرکدام را دست کسی داد. قلب آدم مثل جسمش نیست؛ که هر روز پیش کسی باشد و عادت کند.
قلب مثل دست نیست که کنترلش کنی. که او را رام و مطیع خود کنی. قلب کسی را دوست نداشته باشد پس می زند. حتی نمی گذراد در آغوشش بگیری. حتی رنگ چشمانت را هم متوجه نمی شود.
قلب وقتی عاشق شود، سرکش و وحشی می شود. بیقرار می کوبد.
قلب ها و چشم ها. قلب ها و چشم ها داستان ها دارند. قلب ها و چشم ها دردهایی دارند که در اعماق قلب و ژرفا چشم احساس می شود. صاحبش را دق می کند و جان به لب. مثل خارش نقطه کوری از کمر. دستت نمی رسد که خود را آسوده کنی، هیچ کاری از دستت بر نمی آید؛ فقط می توانی در خود بپیچی و بی قراری کنی.
ZibaMatn.IR