سردش بودسلول بدنم را چوب کردم...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن المیرا پناهی
- سردش بودسلول بدنم را چوب کردم...
امتیاز دهید
2.8 امتیاز از 6 رای
سردش بود،سلول بدنم را چوب کردم
با گرمای نگاهش آتش شدم..
در حال سوختن بودم ،
دیدم…
باز هم دیدم..
ذره ذره پودر شدم.،
باز دیدم..
آتشی شعله ور تر از من او را گرم می کرد
...
تمام وجودم خاکستر شد...
..
سوختم ،خاکستر شدم..
او در تمنای اتش دیگری بود برای گرم شدن.. ..
من خاموش شدم ..
او در اوج داغ شدن..
بحث لیاقت اگر خورشید هم باشید او بخاری برای گرم کردن انتخاب می کنه..
این مطلب درسی از زندگیست..
نویسنده المیرا پناهی درین کبود
ZibaMatn.IR