من دلتنگ توعم...
و با خاطرات تو زندگی را سر میکنم...
با خنده های شیرین تر از عسل تو، خاطره دارم
با چشم های سرشار از حرف های نگفته ات، خاطره دارم
با چال گونه عمیق تو ،خاطره دارم
با تمام حرف هایی که زدی
خاطره ساختم...
و در خاطراتم زندگی میکنم و دلتنگی میکنم...
بند بند وجود من تورا صدا میزند، وجود من تورا میخواهد
و دلتنگ همه چیز توست...
چشم هایت
حرف هایت
نگاه هایت
خنده هایت ...
مرا دعوت کن تا با تو هم نشین شوم من تورا میخواهم و دگر هیچ نمیخواهم...
<الهه قائمی>
۲۲ تیرماه سال ۱۴۰۳
پی نوشت:
حیاط خونه مادربزرگ و سکوت شب
ZibaMatn.IR