زمانی که باران می بارد، تو در خیالم می آیی!
و تمامی قطرات باران، به موهایم می بارند،
و دست تو و باران در آنها می آمیزند!
باران به جای تو به یاری احساس پاکم می آید و
گام هایش را کوتاه می کند،
و باران دیوانه وار می رقصد،
وجودم را به وجد می آورد
و برای آغوش تو غمگینم می کند،
همه ی روزهای بارانی،
تو و باران،
بر اندام بلورینم، می بارید!
و دلم را نازک می شود و
و در میان موسیقای شرشر باران و صدای تو در می مانم،
و به ترانه ای برای عشق و باران مبدل می شوم.
شعر: شنو محمد زاخو
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
ZibaMatn.IR