شعری را به یاد دارم که
در شب سیاهی سرودم.
شعری درباره ی پرتوی چشمان تو،
من باب عطر تازه ی عربی تو،
هنرهایت را به یاد دارم،
که در نامه ای پر از حسرت برایم نوشتی.
چراغ را خاموش می کنم و نامه ات را می خوانم
اما این بار دریا به کمک می آید و
در زمین مدفون نمی شوم.
شعر: خالد بن علی المعمری
ترجمه از متن کُردی: زانا کوردستانی
ZibaMatn.IR