هیچ چیز تازه ای پیدا نمی شود
بیابان همچنان احوال باران را از من می پرسد.
باران همچنان می گرید تا که از دریا برایش بگویم.
دریا همچنان احوال ملوانان را از من می گیرد.
من هم همچنان به دنبال رویایی می گردم
تا تو را در آن خواب ببینم.
تو هم کماکان به دنبال اسم خودت می گردی،
که بر لبان من، رانده شود.
شعر: خالد بن علی المعمری
ترجمه از متن کُردی: زانا کوردستانی
ZibaMatn.IR