هرچند دنیا خالی از غم نیست خانم!
دیوار شادی هاش محکم نیست خانم...
تنها تویی! تنها تویی دلگرمیِ من
غیر از تو دیگر هیچ یادم نیست خانم
وقتی دلت می گیرد از بغضم، بدان که:
آدم بدونِ درد، آدم نیست خانم!
من روح کوهم با غرور خود، همان که
در اوج زخمی بودنش خم نیست خانم!
هر آدمی یک جا به شدت خسته بوده
چون زندگی، جنگی منظم نیست خانم
گاهی به روی دامنت سر می گذارم
جز خنده هایت گاه مرحم نیست خانم!
با من بمان این نبضِ «اکنون» را به گرمی
فردا بیاید یا... مسلم نیست خانم
«سیامک عشقعلی»
ZibaMatn.IR