زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

شاید بیخود نباشد که ما نمی توانیم ربط خودمان با بعضی از آدمها حوادث مکانها و... پیدا کنیم. اما کشش عجیب و بی دلیلی نسبت به آنها در خودمان حس میکنیم. یکهو عاشق چیزی و کسی و جایی میشویم یا میخواهیم درباره اش فکر کنیم یا حرف بزنیم بی علت نیست ،حتماً یک ربطی ما با آنها داریم. اگرچه هیچ وقت دلیل ربطمان به آنها را نفهمیم. حتماً به همین خاطر است که اگر کسی را آن طرف دنیا ببینیم که شاد است و از خوشی مثلاً هنگام تحویل سال می رقصد یا یک کاری میکند که خوشی اش دیده بشود ما هم خوشحال میشویم . و بی آن که بخواهیم لبخندی مثل لبخند او می آید روی لبمان می نشیند. و اگر مثلاً ببینیم یک بچه را جلو مان یا حتی آن طرف دنیا آزار میدهند یا میخواهند کسی را بکشند به وحشت می افتیم. یا برای مرد و زن داغداری که نمیشناسیمش گریه مان میگیرد . گاهی حتی اتفاقی یک جای دنیا می افتد برای کسی و ما بدون آنکه از آن مطلع باشیم همین طور که گوشه ی آشپزخانه مان ایستادیم و داریم ظرفی میشوییم یا لباس تنمان میکنیم یکهو میزنیم زیر گریه یا یکهو خنده مان میگیرد یا عصبانی میشویم یا داد میزنیم سر خودمان و کسی که نمی شناسیمش. یا گاهی تو حمام وقتی میرویم زیر دوش شروع میکنیم برای کسی آواز خواندن و بهانه مان این است که برای خودمان آواز میخوانیم در صورتی که برای یک آدم غمگین که آن طرف دنیا گوشه ی حمامی کز کرده و غصه دارد آواز میخوانیم و خودمان را شریک میکنیم در غمش .کارهایی که ما میکنیم با آن کاری که آن آدم که تکه ای از ماست میکند بی ربط نیست. حتماً سر او بلایی آورده اند یا خبر خوشی را بهش دادند که ما اینجا بی دلیل غمگین یا خوشحال شدیم، هر چند ممکن است ما این را ندانیم و چیزی ازش نشنیده باشیم. اما او روی ما تأثیر میگذارد. یک چیز منطقی است، کلید برق را اگر بزنی لامپ روشن میشود. چون آن غم شادی بی دلیل کنارمان است. ممکن است بهانه بیاوریم که دلمان گرفته و باید گریه کنیم و سبک شویم یا خوشحالی مان به خاطر خبر خوشی است که منتظرش هستیم.و هی بهانه برای حال و احوالمان پیدا کنیم که یکجوری بشود توضیحش داد. و دلیلی پیدا کنیم که قانع شویم و بگوییم این بود مثلاً دلیل آن کار. اما دلیلش ساده تر از آن چیزی است که ما فکر میکنیم . ما با آن آدم در چیزی شریک هستیم و همه ی این اتفاقات به خاطر شریک بودن ما و اوست... به خاطر آن است که خودمان را در او به یاد می آوریم.
/ محمد رضا کاتب / رمان چشمهایم آبی بود
ZibaMatn.IR

آبی و سبز ارسال شده توسط
آبی و سبز


ZibaMatn.IR


انتشار متن در زیبامتن