فکر می کنی اگر غم و شادی یا عمل و فکری بمیرد تبدیل به چی می شود ، کجا می رود ، به چه شکلی در می آید؟ چون در این دنیا هیچ چیزی از بین نمی رود، فقط از شکلی به شکلی و از حالتی به حالت دیگر در می آید . خب پس این همه احساس و فکر و عمل ما چی می شود؟ من فکر می کنم هر چیزی که نظر ما را جلب می کند یا باهاش رابطه برقرار می کنیم ، یک تکه از احساسات و عمل گمشده ی ماست. گاهی مرگ کسی می توانند صدها نفر رابه گریه بیندازد و غمگین کند . این نشان می دهد که هر تکه ای از آن آدم می تواند حالتهای مختلف و ممکن صدها نفر دیگر هم باشند. مثلاً حالتهای مختلف عشق از دست رفته صدها زن یا مرد باشد .گاهی غم... یا نفرت و شادی آدمی می تواند تبدیل به یک جنازه بشود که گوشه ی سردخانه ای افتاده .جنازه ها آخرین حالت و انتهای بی تغییر هر فکر ، عمل و آدمی هستند. چون هر عمل و فکری می تواند در وسط راهش تبدیل به هر چیزی بشود . من خودم جنگلی را پیدا کردم که بدن یک عشق بزرگ است. عشق یک زن به یک مرد .
/ محمد رضا کاتب / رمان چشمهایم آبی بود/
ZibaMatn.IR