به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است
نگاه مست تو، آرامش جان و تن است
در این سرای فنا، عشق تو جاودانه
هر آنچه جز تو ببینم، سرابی از کفن است
دل از غم جدایی، شب و روز ناله کند
که عشق تو برایم، همدم و هم وطن است
چو شمع در ره تو، سوختن به جان دارم
که این فدا شدنم، مایه ی فخر و فن است
به هر کرانه که رفتم، نشان تو دیدم
که در دل و جان من، عشق تو بی ثمن است
به هر کجا که روم، عطر تو همراه من است
که در هوای تو دل، مست و بی خود از من است
در این مسیر پر از عشق و شور و دلدادگی
دل از غم تو شاد و از شادی ات محن است
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR